کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهمت انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهمت انداختن
لغتنامه دهخدا
تهمت انداختن . [ ت ُ م َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تهمت زدن . تهمت بستن . تهمت کردن : خواب بیداران ببستی وآنگه از نقش خیال تهمتی بر شبروان خیل خواب انداختی . حافظ (از آنندراج ).ز دود دل سیه شد نامه ٔ شاهی نه از خطت چه خود سوزم چه تهمت از خم موی تو اندازم ....
-
واژههای مشابه
-
تهمت برداشتن
لغتنامه دهخدا
تهمت برداشتن . [ ت ُ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) رفع گناه و عیب از کسی کردن . (ناظم الاطباء) : مردم و فارغ شدم از بدگمانیهای اوتهمت بیگانگی از آشنا برداشتم . شانی تکلو (از آنندراج ).رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهمت بردن
لغتنامه دهخدا
تهمت بردن . [ ت ُ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گمان بد بردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر وی هیچ تهمت مبر و میل از شک بسوی تیقن کن . (تاریخ بخارا، یادداشت ایضاً). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهمت بستن
لغتنامه دهخدا
تهمت بستن . [ ت ُ م َ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) نسبت گناه و بوسین و عیب به کسی دادن . (ناظم الاطباء). اتهام . افترا. منسوب کردن کسی را به گناهی که نکرده باشد. بهتان زدن . دروغ بر کسی بستن : عاقبت چون ز کینه شد سرمست تهمتی از دروغ بر من بست . نظامی .کار زل...
-
تهمت زدن
لغتنامه دهخدا
تهمت زدن . [ ت ُ م َ زَ دَ ] (مص مرکب ) بهتان زدن . اتهام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تهمت کردن و تهمت نهادن . (ناظم الاطباء) : تهمت عیش مزن کز اثرذوق بلاست اینکه هر لخت دلم بر سر مژگان خندد. طالب آملی (از آنندراج ).عالی دل و دست و لب خود پاک توان د...
-
تهمت کشیدن
لغتنامه دهخدا
تهمت کشیدن . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) تحمل تهمت کردن . هموار کردن دروغ و بهتان بر خود : صد رشک می برم به دماغ اسیر تودر بزم باده تهمت ساغر زدل کشی . امیری (از آنندراج ).دیده امشب همه شب تهمت دیدار کشیدمست حیرت شد و حسرت به رخ یار کشید. زرک...
-
تهمت نهادن
لغتنامه دهخدا
تهمت نهادن . [ ت ُ م َ ن ِ /ن َ دَ ] (مص مرکب ) تهمت زدن . تهمت کردن . (ناظم الاطباء). تهمت بستن . اتهام : در روزگار امیر عبدالرشید تهمت نهادند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).عامه بر من تهمت دینی و فضلی می نهندبر سرم فضل من آورد اینهمه شور و چلپ . ناصرخ...
-
تهمت آلود
لغتنامه دهخدا
تهمت آلود. [ ت ُ م َ ] (ن مف مرکب ) تهمت زده . تهمت کش .تهمتی ، قریب به معنی هم . (آنندراج ). بدنام و منسوب به گناه و عیب و بدگمان . (ناظم الاطباء) : نیستم یکدم جدا از تو عبث تهمت آلود جدائی گشته ام . منیر (از آنندراج ).رجوع به تهمت آلوده شود.
-
تهمت آلوده
لغتنامه دهخدا
تهمت آلوده . [ ت ُ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متهم . تهمت آلود : چهره و رنگ و رخ و عادت آبا سپرندتهمت آلوده نگردند به دیگر نسبی . منوچهری .رجوع به تهمت و تهمت آلود شود.
-
تهمت پذیر
لغتنامه دهخدا
تهمت پذیر. [ ت ُ م َ پ َ ] (نف مرکب ) قابل تردید. انکارپذیر. تردیدپذیرنده : مبارکا خدایی که در سختی و نرمی احکام او تهمت پذیر نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309). رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تهمت زده
لغتنامه دهخدا
تهمت زده . [ ت ُ م َ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تهمت آلود. (از آنندراج ). دارای بهتان و بدنام . (ناظم الاطباء). ظنین . متهم : و از جای تهمت زده پرهیز کن . (منتخب قابوسنامه ص 30).جائی منشین که چون نهی پای تهمت زده خیزی از چنان جای . امیرخسرو.از تهمت زد...
-
تهمت کش
لغتنامه دهخدا
تهمت کش . [ ت ُ م َ ک َ / ک ِ ](نف مرکب ) مفتری و بدگمان و بدگو و بدگمان شده . (ناظم الاطباء). || کشنده و تحمل کننده ٔ بهتان . کسی که سخن بهتان را بر خود هموار سازد : رفته ام از خود وتهمت کش آسودگیم حیرت آیینه ام کاش طپیدن باشد. میرزا بیدل (از آنندرا...
-
تهمت گاه
لغتنامه دهخدا
تهمت گاه . [ ت ُ م َ ](اِ مرکب ) موضع تهمت . مواضع التهم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). جایی که شخص را به گناه نکرده آلوده و متهم میسازد. رجوع به تهمت و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خط تهمت
لغتنامه دهخدا
خط تهمت . [ خ َطْ طِ ت ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خطی که دشمنان نویسند و حاوی تهمت و افتراء باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از تهمت و افتراء : خط تهمت دشمنان زبون سرانجام شستی بر آن پاک خون .؟