کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تهبج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تهبج
لغتنامه دهخدا
تهبج . [ ت َ هََ ب ْ ب ُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تورم . (اقرب الموارد). مشابه به آماس شدن چه بهج بفتحتین آماسیدن است و با تفعل برای تشبیه آید. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آماس . (ناظم الاطبا...
-
جستوجو در متن
-
آماسیدگی
لغتنامه دهخدا
آماسیدگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) تورم . انتفاخ . تهبج .
-
اسقیروس
لغتنامه دهخدا
اسقیروس . [ اِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اسکیرس ) تهبج سرطانی . سقیروس .
-
اسقیروسی
لغتنامه دهخدا
اسقیروسی . [ اِ ] (ص نسبی ) مبتلا به تهبج سرطانی . دارای طبیعت اسقیروس .
-
متهبج
لغتنامه دهخدا
متهبج . [ م ُ ت َ هََ ب ْ ب ِ ] (ع ص ) آماسنده . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). آماسیده و آزرده ازآماس و تهبج . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهبج شود.
-
احطاط
لغتنامه دهخدا
احطاط. [ اِ ] (ع مص ) دمیدگی آوردن روی یا فربه شدن و تهبج کردن : احطَّ وجهه . (منتهی الارب ).
-
متخزب
لغتنامه دهخدا
متخزب . [ م ُ ت َ خ َزْ زِ ] (ع ص ) آماس کرده و تهبج کرده . (آنندراج ). آماسیده و متورم و فربه . (ناظم الاطباء). و رجوع به تخزب شود.
-
سقیروس
لغتنامه دهخدا
سقیروس . [ س َ ] (معرب ، اِ) اسقیروس . یونانی «اسکیروس » (تهبج سرطانی ). رجوع به اسقیروس شود. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). به لغت یونانی هر ورم و آماس صلب و سخت . (برهان ) (آنندراج ). صلابت . (بحر الجواهر).
-
آماهیدن
لغتنامه دهخدا
آماهیدن . [دَ ] (مص ) آماسیدن . تورم . تهبج . ورم کردن . باد کردن . تَحدر. انتفاخ . (زوزنی ). اجدار. اسمغداد. تسخید. احدار: در قسمی از داءالفیل پای برآماهد و سخت شود.- آماهیدن پی دست چاروا ؛ انتشار.- آماهیدن جراحت ؛ بغی .- آماهیدن مرده ؛ اجفیظاظ.و ...
-
تخزب
لغتنامه دهخدا
تخزب .[ ت َ خ َزْ زُ ] (ع مص ) تخزب جلد؛ تهبج [ آماس ] کردن پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ورم کردن پوست بدون درد. (از اقرب الموارد) (از المنجد). || تخزب ضرع ناقه ؛ آماس کردن پستان ماده شتر. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الا...
-
تورم
لغتنامه دهخدا
تورم . [ ت َ وَرْ رُ ] (ع مص ) برآماهیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آماسیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آماسیدن پوست . (از اقرب الموارد). تهبج . انتفاخ . ورم کردن . باد کردن . برآماسیدن . برآماهیدن . (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). آماس شدن و بی...
-
استفاع
لغتنامه دهخدا
استفاع . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تیره شدن هوا که به برخاستن باد و گرد و مانند آن ماند. (منتهی الارب ). || برگردیدن گونه از ترس و مانند آن . برگردیدن رنگ از ترس و مانند آن : اُستفعلونه (مجهولاً)؛ برگردید گونه ٔ او از ترس . (منتهی الارب ). || تهبج . برآماسی...
-
آماه
لغتنامه دهخدا
آماه . (اِ) آماس . ورم . نفخ . تمیدگی . تورم . انتفاخ . تهبّج . دُروء. باد. بادکردگی . تفرق : ز بس دم تو که خوردم به نای می مانم که در میانه ٔ دفّم پدید شد آماه . نجیب جرفادقانی .پس عجب نیست که با جنس ذبولی که وراست تره را بر سر خوان تو بگیرد آماه . ...
-
حط
لغتنامه دهخدا
حط. [ ح َطط ] (ع اِمص ) کمی . || نازکی بدن و نرمی آن . (منتهی الارب ). || (ع مص ) کم کردن . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || از بالا به زیر آوردن . (منتهی الارب ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). فرودآوردن به نشیب و فرونهادن . به نشیب آوردن . || فروکشید...