کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگ بهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگ بهر
لغتنامه دهخدا
تنگ بهر. [ ت َ ب َ ](ص مرکب ) کم نصیب . فقیر. بی چیز. کم نعمت : نشان داد داننده از کار شهرکه شهریست این از جهان تنگ بهر. نظامی .رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
واژههای مشابه
-
تنگ تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ تنگ . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) عدل عدل . باربار. بقچه بقچه : دوصد جامه و زیور رنگ رنگ بسنجیده و ساخته تنگ تنگ . شمسی (یوسف و زلیخا).تنگ شکر حدیث ترا بندگی کندکاندر عبارت تو شکر هست تنگ تنگ . سوزنی .در پله ٔ ترازوی اعمال عمر ماطاعات دانه دان...
-
نفس تنگ
لغتنامه دهخدا
نفس تنگ . [ ن َ ف َ ت َ ] (اِ مرکب ) عبارت از زمانی که به یک چشم زدن بگذرد. (آنندراج ). یک لحظه . یک چشم به هم زدن . (ناظم الاطباء). کنایه از زمانی است که در یک چشم برهم زدگی بگذرد. (برهان قاطع).
-
سال تنگ
لغتنامه دهخدا
سال تنگ . [ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خشک سالی . قحطسالی . جدب . تنگسال . (منتهی الارب ).
-
هم تنگ
لغتنامه دهخدا
هم تنگ . [ هََ ت َ ] (ص مرکب ) موافق و برابر. (غیاث ): قاسم صباحت و ملاحت و حسن او را با یوسف هم تنگ کرده . (جهانگشای جوینی ). || هم عدل . هم لنگه . دو بار که با هم بر ستور بندند. (از یادداشتهای مؤلف ). || همانند. شبیه : بیداد بین که دور شب و روز می...
-
دست تنگ
لغتنامه دهخدا
دست تنگ . [ دَ ت ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از بی وسعی . نیاز. افلاس . اعسار. تنگدستی : به گوش آمدش در شب تیره رنگ که شخصی همی نالد از دست تنگ .سعدی .
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلنارد بخش ساردوئیه شهرستان بافت . واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سرراه مالرو جیرفت به ساردوئیه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال باختری دورود و کنارراه مالرو میراحمدی به لبیان بالا. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دهن تنگ
لغتنامه دهخدا
دهن تنگ . [ دَ هََ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ دهن . که دهانی تنگ دارد اعم از انسان یا کوزه و شیشه و جز آن . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به ماده ٔ تنگ دهان شود.
-
دهان تنگ
لغتنامه دهخدا
دهان تنگ . [ دَ ت َ ] (ص مرکب ) تنگ دهان . که دهانی تنگ دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تنگ دهان شود.
-
روز تنگ
لغتنامه دهخدا
روز تنگ . [ زِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز مصیبت . (از فرهنگ اسکندرنامه از آنندراج ).
-
روزی تنگ
لغتنامه دهخدا
روزی تنگ . [ ت َ ] (ص مرکب ) آنکه روزی او تنگ بود. (آنندراج ) : چون چنگ سر زلف توام در چنگ است هر لحظه دلم را بلبت آهنگ است شد پسته ٔ تنگ تو دلم را روزی یارب چه دل خسته ٔ روزی تنگ است . حافظ (از آنندراج ).در دیوان حافظ چ قزوینی و دکتر قاسم غنی دیده ن...
-
میان تنگ
لغتنامه دهخدا
میان تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منصوری بخش مرکزی شهرستان شاه آباد، واقع در 42هزارگزی جنوب خاوری شاه آباد با 170 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ راوند و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
-
میان تنگ
لغتنامه دهخدا
میان تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی است از بخش اوکو از شهرستان ایلام ، واقع در 3هزارگزی جنوب قلعه دره با 230 تن سکنه . آب آن از رودخانه و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).