کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگدره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان دلنارد بخش ساردوئیه شهرستان بافت . واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و سرراه مالرو جیرفت به ساردوئیه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
دره تنگ
لغتنامه دهخدا
دره تنگ . [ دَرْ رَ ت َ] (اِخ ) دهی است از دهستان کاغذ بخش دورود شهرستان بروجرد. واقع در 18هزارگزی شمال باختری دورود و کنارراه مالرو میراحمدی به لبیان بالا. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان فیلاب است که در بخش اندیمشک شهرستان دزفول واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارک شهرستان چاه بهار است که 4000 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام مقامی باشد از ترکستان که ترکان تنگی به آن منسوب و به خوش صورتی مشهورند. (برهان ). شهری است از ترکستان به حسن خیزی معروف . (انجمن آرا) (آنندراج ). جایی در ترکستان که ترکان تنگی که در خوش صورتی ضرب المثل اند بدانجا منسوب میباشن...
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان . (برهان ). نام ملکی ازبدخشان . (غیاث اللغات ). ناحیه ای در بدخشان . (ناظم الاطباء). ولایتی است از ملک بدخشان قریب به دره که آن هم ولایتی است از آن ملک و مردم تنگ دره به خوشی صورت اشتهار دارند. (فرهنگ جها...
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت َ ] (ص )ضد فراخ بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 278) (شرفنامه ٔ منیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نقیض فراخ باشد. (برهان ). بی وسعت و ضیق و کم عرض . نقیض فراخ . (ناظم الاطباء). پهلوی تنگ بمعنی ضیق . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). باریک . کم عرض . اندک...
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت ِ ] (اِ) منقار مرغان باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ . [ ت ُ ] (اِ) کوزه ٔ سرتنگ گردن کوتاه را گویند. (برهان ). کوزه ای است سفالین یا بلورین بیضی شکل که لوله و نایژه ٔ آن بر سرش قرار دارد و لوله اش آنجا که به کوزه متصل شود تنگ است و سر لوله فراخ و گشاد است . بلبله . صراحیه . (فرهنگ فارسی معین ). کو...
-
تنگ تنگ
لغتنامه دهخدا
تنگ تنگ . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) عدل عدل . باربار. بقچه بقچه : دوصد جامه و زیور رنگ رنگ بسنجیده و ساخته تنگ تنگ . شمسی (یوسف و زلیخا).تنگ شکر حدیث ترا بندگی کندکاندر عبارت تو شکر هست تنگ تنگ . سوزنی .در پله ٔ ترازوی اعمال عمر ماطاعات دانه دان...
-
دره تنگ بالا
لغتنامه دهخدا
دره تنگ بالا. [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد. واقع در 18هزارگزی باخترالشتر و 7هزارگزی باختر راه شوسه ٔ خرم آباد به کرمانشاه ، با 340 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایف...
-
دره تنگ پائین
لغتنامه دهخدا
دره تنگ پائین . [ دَرْ رَ ت َ گ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان یوسف وند بخش سلسله شهرستان خرم آباد، با 700 تن سکنه . آب آن از رود کهمان و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ یوسف وند هستند و زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که رود روان می گردد. وادی و گشادگی میان تپه ها، که مخصوص به روان گشتن رود است ....
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرزشهرستان بروجرد. واقع در26هزارگزی شمال الیگودرز و 17 هزارگزی خاور راه شوسه ٔ شاه زند. آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
دره
لغتنامه دهخدا
دره . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . واقع در 18هزارگزی جنوب باختری کاشان ، با 250 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).