کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگدست تنگدست پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
صفرالید
لغتنامه دهخدا
صفرالید. [ ص ِ رُل ْ ی َ ] (ع ص مرکب ) تهی دست . بی چیز. تنگدست . دست خالی . رجوع به صفر شود.
-
مرادمند
لغتنامه دهخدا
مرادمند. [ م ُ م َ ] (ص مرکب ) آرزومند. مشتاق . راغب . بارغبت . دارای آروزی محال . || محتاج . تنگدست . نیازمند. (ناظم الاطباء).
-
پریشانیدن
لغتنامه دهخدا
پریشانیدن . [ پ َ دَ] (مص ) پراکندن . متفرق کردن . متشتت کردن . تار و مارکردن . || بدحال و پریشان گردانیدن . بیخودگردانیدن . مضطرب کردن . || تنگدست کردن .
-
عسرة
لغتنامه دهخدا
عسرة. [ ع ُ رَ ] (ع مص ) دشخوار شدن کار. (المصادر زوزنی ). دشخوار شدن .(آنندراج ). دشوار شدن . (ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری . (دهار). || تنگدست شدن . (آنندراج ).
-
معصب
لغتنامه دهخدا
معصب . [ م ُ ع َص ْ ص َ ] (ع ص ) لاغرشکم از گرسنگی . || تنگدست شده و مفلس گشته از خشکسالی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
-
تنگ زیست
لغتنامه دهخدا
تنگ زیست . [ ت َ ] (ص مرکب ) تنگدست . تنگ عیش . تنگ معاش . تنگ روزی . تنگ بخت . (آنندراج ). پریشان و مضطرب و رنج رسیده . (ناظم الاطباء). معسر. متقشف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بر آن تنگ روزی بباید گریست که از بیم تنگی بود تنگ زیست . امیرخسرودهلوی ...
-
تنگ معاش
لغتنامه دهخدا
تنگ معاش . [ ت َ م َ ] (ص مرکب ) مفلس و فقیر و بینوا. (ناظم الاطباء). تنگ زیست . (مجموعه ٔ مترادفات ). تنگدست . (از آنندراج ). تنگ عیش . تنگ روزی . تنگ بخت : به بخل وعده تراش و قناعت عیاش به صدق تنگ معاش و خوشامد جرار. عرفی (از آنندراج ).رجوع به تنگ ...
-
متسکن
لغتنامه دهخدا
متسکن . [ م ُ ت َ س َک ْ ک ِ ] (ع ص ) درویش . (آنندراج ). درویش و تنگدست و مسکین . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسکن شود.
-
اضاقة
لغتنامه دهخدا
اضاقة. [ اِق َ ] (ع مص ) تنگ گردانیدن . || رفتن مال کسی و درویش شدن و نیازمند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رفتن مال کسی و فقیر شدن وی . (از اقرب الموارد). تنگدست شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
تنگ بضاعت
لغتنامه دهخدا
تنگ بضاعت . [ ت َ ب ِ ع َ ] (ص مرکب ) کم مایه . که فقیر و تنگدست باشد. که بضاعتش اندک بود: و با مردم تنگ بضاعت و سفیه معامله نکند. (منتخب قابوسنامه ص 177). رجوع به تنگ و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
شکسته حال
لغتنامه دهخدا
شکسته حال . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بینوا. تهیدست . پریشان . تنگدست . (ناظم الاطباء). محتاج . مفلوک . بیچاره . (آنندراج ). حطیم . (منتهی الارب ) : پیمان شکن هرآینه گردد شکسته حال ان العهود عند ملیک النهی ذِمَم .حافظ.
-
شافع
لغتنامه دهخدا
شافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن صالح بن حاتم الجیلی ، مکنی به ابومحمد. وی از ابوعلی بن المذهب حدیث شنید و فقه نزد قاضی ابویعلی خواند. پاکدامن و تنگدست و نیکوکار بود و بسال 80 هَ . ق . درگذشت . (مناقب الامام احمدبن حنبل ص 524).
-
مجدب
لغتنامه دهخدا
مجدب . [ م ُ دِ ] (ع ص ) آن که زمین را خشک بی نبات یابد. (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || قوم قحطرسیده و باقحط. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). تنگدست ازقلت و کمیابی آذوقه . (ناظم الاطباء). || زمین خشک ...
-
محفف
لغتنامه دهخدا
محفف . [ م ُ ح َف ْ ف ِ ] (ع ص ) سخت عیش و کم مال گردنده . (از منتهی الارب ). بینوا و مفلس و تنگدست شونده . (از ناظم الاطباء). || طواف کننده و گرداگرد آینده . (از منتهی الارب ). || بافنده ٔ جامه .(ناظم الاطباء). || کسی که می پوشاند و می پیچد چیزی را ...
-
متصعلک
لغتنامه دهخدا
متصعلک . [ م ُ ت َ ص َ ل ِ ] (ع ص ) درویش و محتاج . (آنندراج ). درویش و محتاج و تنگدست . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || پشم ریخته . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصعلک شود.