کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنگاتنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنگاتنگ
لغتنامه دهخدا
تنگاتنگ . [ ت َ ت َ ] (ص مرکب ) بسیار تنگ . (آنندراج ). بسیار نزدیک و بدون فاصله . بسیار تنگ . (فرهنگ فارسی معین ). منضغط و فشرده و سخت چسبیده و متصل . (ناظم الاطباء) : چون سلطان مسعودتنگاتنگ ایشان رسید چنانکه بامداد وعده ٔ مصاف بود در شب ملک سلیمان ...
-
جستوجو در متن
-
زکزکة
لغتنامه دهخدا
زکزکة. [ زَ زَ ک َ ] (ع مص ) تنگاتنگ رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زکیک
لغتنامه دهخدا
زکیک . [ زَ ] (ع مص ) زک و زکاً و زکیکاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تنگاتنگ رفتن یا جهت سستی و ناتوانی . || شتاب رفتن دجاجة و دراجة. || پر کردن مشک را. (آنندراج ). رجوع به زک شود. || (ع اِ) رفتار تنگاتنگ . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب ...
-
زکک
لغتنامه دهخدا
زکک . [ زَ ک َ ] (ع مص ) زک ، زکا و زککاً؛ تنگاتنگ رفت یا جهت سستی و ناتوانی کوتاه گام رفت . (منتهی الارب ). رجوع به زک شود.
-
بیگاه گونه
لغتنامه دهخدا
بیگاه گونه . [ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) در آستانه ٔ غروب . تنگاتنگ غروب . نزدیک به شامگاه رسیدن و بودن روز : درساعت بونصر بیامد و بیگاه گونه شده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 404).
-
زک
لغتنامه دهخدا
زک . [ زَک ک ](ع مص ) تنگاتنگ رفتن یا جهت سستی و ناتوانی کوتاه گام رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دویدن . || شتاب رفتن دجاجة. || پر کردن مشک را. || ریخ زدن . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زلم
لغتنامه دهخدا
زلم . [ زَ ] (ع مص ) خطا کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || پرکردن آوند و حوض را. || کم کردن بخشش را. || بریدن بینی کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنگاتنگ رفتن و نزدیک بهم گذاشتن گامها را. |...
-
مقرمط
لغتنامه دهخدا
مقرمط. [ م ُ ق َ م َ ] (ع ص ) حروف تنگ نبشته . (حبیش تفلیسی ). خط باریک و تنگ . (زمخشری ). نبشته ٔ درهم و باریک و پهلوی هم نوشته . (ناظم الاطباء). نوعی کتابت ریزو نازک . (تاریخ بغداد ج 9 ص 326). خطی تنگاتنگ . خطی که کلمات و حروف آن نزدیک به یکدیگر نو...
-
برهم
لغتنامه دهخدا
برهم . [ ب َ هََ ] (حرف اضافه + ضمیر مبهم ) با هم . (آنندراج ). با همدیگر. با یکدیگر. (ناظم الاطباء). || (ق مرکب ) یکی بالای دیگری . (یادداشت دهخدا) : بگفت این و زآن [ از جام نبید ] هفت برهم بخوردوز آن می پرستان برآورد گرد. فردوسی .- برهم آمدن ؛ برو...
-
بیگاه
لغتنامه دهخدا
بیگاه . (ص مرکب ، ق مرکب ،اِ مرکب ) شام . در برابر صبح . (از برهان ). وقت شام . (آنندراج ). شام . مقابل صبح . (ناظم الاطباء). نزدیک شب هنگام . تنگاتنگ غروب . آفتاب زرد : عبدالمطلب را سوی ابرهه آورد و چون به لشکرگاه رسید روز بیگاه بود خبر به ابرهه برد...
-
صلاح الدین
لغتنامه دهخدا
صلاح الدین .[ ص َ حُدْ دی ] (اِخ ) زرکوب . وی یکی از مشایخ صوفیه است و خرقه ٔ او بچند واسطه به شیخ ضیاءالدین ابونجیب سهروردی می رسد و مولانا جلال الدین رومی در بادی امر بدو ارادت می ورزید. رجوع به فهرست فیه ما فیه شود.جامی در نفحات الانس آرد: شیخ صلا...