کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنهجوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تنه
لغتنامه دهخدا
تنه . [ ت ُن ْ ن َ / ن ِ ](اِ) یک نوع ماهی که تُن نیز گویند. (ناظم الاطباء).اوماطاریخن . تُن . قسمی ماهی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تُن شود.
-
تنه
لغتنامه دهخدا
تنه .[ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ) جثه را گویند. (برهان ) (فرهنگ رشیدی ). تن و ترکیب و جثه . (انجمن آرا) (آنندراج ). بدن و تن و جسم و جثه . (ناظم الاطباء). از: تن + ه (پسوند نسبت و مانندگی ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تن . بدن (انسان و حیوان ). (فرهنگ فارسی ...
-
تنة
لغتنامه دهخدا
تنة. [ ت َن ْ ن َ ] (اِخ ) رجوع به طلحةبن ابراهیم شود.
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . (اِ) جوشش . غلیان . فوران . (فرهنگ فارسی معین ). معروف است که از جوشیدن باشد. (برهان ). با لفظ زدن و کردن و گرفتن و بلند شدن و برخاستن و دمیدن و افتادن و نهادن و ریختن مستعمل و همچنین بجوش آمدن . (آنندراج ) : دیدم از دورگروهی همه دیوانه و مست ا...
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . (اِخ ) دهی است به طوس . (منتهی الارب ). قصبه ایست نزدیک طوس . (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 4 ص 287).
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . (اِخ ) معرب گوش ، نام روز چهاردهم از هر ماه شمسی . (برهان ). لغتی است در گوش ، نام فرشته و نام روز 14 از هر ماه شمسی . (حاشیه ٔ برهان چ معین از روزشماری ص 37، 39) : می خور کت باد نوش بر سمن و پیلگوش روز رش و رام و جوش روز خور و ماه و باد.منوچهر...
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . (ع اِ) سینه ٔ مردم . (منتهی الارب ). رجوع به جَوش شود.
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . [ ج َ ] (ع مص ) همه شب رفتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || (اِ) سینه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || میانه ٔ شب . (ذیل اقرب الموارد) (منتهی الارب ). جوش اللیل . || میان مردم . (منتهی الارب ). || بهره ٔ بزرگ از اول شب ...
-
جوش
لغتنامه دهخدا
جوش . [ ج ُ وَ ] (اِخ ) دهی است به اسفراین . (منتهی الارب ). قصبه ایست در اسفراین .(قاموس ) (معجم البلدان ) (مرآت البلدان ج 4 ص 287).
-
نیم تنه
لغتنامه دهخدا
نیم تنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نیم تن . آرخالق . (از برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ آستین و دامن کوتاه که نیم تن را فروپوشد. (انجمن آرا). قسمی جامه ٔ کوتاه و بیشتر زنان را که نیم بالای تن پوشد. کت . (یادداشت مؤلف ) : پیک نیم تنه را به طلب من...
-
نیمه تنه
لغتنامه دهخدا
نیمه تنه . [ م َ / م ِ ت َ ن َ/ ن ِ ] (ق مرکب ) با نصف بدن . (فرهنگ فارسی معین ).- نیمه تنه بلند شدن ؛ نیم خیز کردن . نصف پیش تنه را اززمین بلند کردن .
-
یک تنه
لغتنامه دهخدا
یک تنه . [ ی َ / ی ِ ت َ ن َ / ن ِ ] (ق مرکب ) تنها و یکه . (برهان ) (آنندراج ). منفرد. (ناظم الاطباء). به تن واحد. انفراداً. به تنهایی . وحیداً. فریداً. (یادداشت مؤلف ) : سواری نشد پیش او یک تنه همی تاخت از قلب تا میمنه . فردوسی .همی گشت گرد سپه یک...
-
تانی تنه
لغتنامه دهخدا
تانی تنه . [ ت َ ن َ ] (اِ) کلماتی که برای استقامت وزن نغمات در وقت خوانندگی ابتدا بدان کنند. (آنندراج ) : دانستن معرفت به تانی تنه نیست اثبات ظهور ذات را بینه نیست در دل بجز از نور خدا هیچ مدان غیر از یک کس به خانه ٔ آینه نیست .میرهمام (از آنندراج )...
-
پائین تنه
لغتنامه دهخدا
پائین تنه . [ ت َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مقابل بالاتنه . قسمت زیرین جامه چون به دو بخش مساوی کنی . || قسمت زیرین بدن از کمر بپائین . || شرم مرد یا زن .
-
تری تنه
لغتنامه دهخدا
تری تنه . [ ت ْ ت َ ن َ ] (اِخ ) در افسانه ٔ نزاع با مار سه سر که در اوستا بصورت «ثره اته اونه » یعنی فریدون آمده است . و رجوع به مزدیسنا ص 36 و تریتا و فریدون شود.