کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنقط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنقط
لغتنامه دهخدا
تنقط. [ ت َ ن َق ْ ق ُ ] (ع مص ) خجک دار گردیدن جای از گیاه پاره ها. || اندک اندک اخذ کردن خبر را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و در الاساس : تنقطت الخُبزَ؛ اکلته ُ نقطةً؛ ای شیئاً شیئاً. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تنغة
لغتنامه دهخدا
تنغة. [ ت ُ غ َ ] (اِخ ) آبی از آبهای طی است که جایگاه و منزل حاتم بخشنده در آنجا بود و اکنون قبر وی درآنجاست . و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.
-
جستوجو در متن
-
حجرالتیس
لغتنامه دهخدا
حجرالتیس . [ ح َ ج َ رُت ْ تی ] (ع اِ مرکب ) بپارسی تریاق پارسی و حجرالتریاق الفارسی و سنگ شبانکاره و زهر مهره و پازهر حیوانی گویند. بهترینش آن است که چون با شیر بر سنگ بسایند رنگ شیر مایل بسرخی گردد. طبیعتش به اعتدال نزدیک است . چون دوازده جو از او ...