کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنفط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنفط
لغتنامه دهخدا
تنفط.[ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) آبله شدن دست . (تاج المصادر بیهقی ). آبله کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ریش شدن دست بر اثر کار یا آبله برآوردن . (ازاقرب الموارد): جید [ آبنوس ] للدمعة و التنفط حول الحماق . (ابن البیطار از یادداشت ب...
-
واژههای همآوا
-
طنفة
لغتنامه دهخدا
طنفة. [ طَ ن ِ ف َ ] (ع ص ) تأنیث طَنِف . (منتهی الارب ). رجوع به طنف شود. || بددل . || تباه رأی . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
آبله برآوردن
لغتنامه دهخدا
آبله برآوردن .[ ب ِ ل َ / ل ِ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) انتبار. تنفط.
-
تنفغ
لغتنامه دهخدا
تنفغ. [ ت َ ن َف ْ ف ُ ] (ع مص ) آبله ناک و سست و تنگ گشتن دست از کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنفط. (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
طاول
لغتنامه دهخدا
طاول . [ وِ / وَ ] (اِ) تاول . آبله ای باشد که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضا و دست و پا بهم رسد. برآمدگی پوست از سوختگی . آبله . برآمدگی جلد بکیفیتی که زیر آن آب جمع شده باشد. رجوع به تاول شود.- طاول زدن ؛ تنفط. ایجاد طاول .- طاول طاعونی ؛ سیاه زخ...
-
نافطة
لغتنامه دهخدا
نافطة. [ ف ِ طَ ] (ع ص ، اِ) کف نافطة؛ کف دست آبله کرده و شوخ بسته . (منتهی الارب ). نفیطة. منفوطة. دستی که بر اثر کار فروان قرحه و آبله برآورده باشد. (از معجم متن اللغة). || بز ماده ، یا از اتباع است عافطة را، یقال : ما له عافطة و لانافطة. (منتهی ال...