کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنظیف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنظیف
لغتنامه دهخدا
تنظیف . [ ت َ ] (ع مص ) پاک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تنقیة. (تاج العروس ) (اقرب الموارد). پاکی و پاکیزگی و نظافت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
تنزیف
لغتنامه دهخدا
تنزیف . [ ت َ ] (ع مص ) خون آوردن زن در بارداری ، یقال : نزفت المراءة؛ ای رأت دماً علی حملها. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
منظف
لغتنامه دهخدا
منظف . [ م ُ ن َظْ ظَ ] (ع ص ) پاک کرده شده . (آنندراج ). پاک و پاکیزه کرده شده .(آنندراج ) (از اقرب الموارد). رجوع به تنظیف شود.
-
پاکیزه کردن
لغتنامه دهخدا
پاکیزه کردن . [ زَ / زِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقدیس . تهذیب . (دهار) (تاج المصادر). || تنظیف . پاک کردن .
-
رفت و روب
لغتنامه دهخدا
رفت و روب . [ رُ ت ُ ] (مص مرخم ، اِ مرکب )روفتن . روبیدن . جاروب کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رفت و رو. (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : اهل بینش ز صفا ساختگی نشناسدخانه ٔ چشم چه محتاج به رفت و روب است . خان آرزو (از آنندراج ).رجوع به رفت و رو و رفت...
-
رفتگر
لغتنامه دهخدا
رفتگر. [ رُ گ َ ] (ص مرکب ) مأمور تنظیف . (لغات فرهنگستان ). جاروب کش . (فرهنگ رازی ). سپور که بر عمل جاروکشی و رفتن معابر عام گمارده شده است . مأمور شهرداری که خیابانها وکوچه ها را جاروب و تمیز کند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
تنقیه
لغتنامه دهخدا
تنقیه . [ ت َ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِمص ) پاکی و صافی و پاک و پاک کردن و لاروب کردن . (ناظم الاطباء). پاک کردن . پاکیزه کردن . تنظیف . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : لیک تا آب از قذر خالی شدن تنقیه شرط است در جوی بدن . مولوی .رجوع به تنقیة شود. || (اِ) م...
-
قمقام
لغتنامه دهخدا
قمقام . [ ق َ / ق ُ ] (ع اِ) مهتر. (منتهی الارب ). مهتر بسیارعطا. (اقرب الموارد). || دریا. (منتهی الارب ). معظم آن برای آن که دارای آب فراوان است . || عدد بسیار. || کار سترک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || کنه ریزه . || نوعی از شپش . (اقرب الم...
-
فراش
لغتنامه دهخدا
فراش . [ ف َرْ را ] (ع ص ، اِ) صیغه ٔ مبالغه از فرش . (از اقرب الموارد). آنکه فرش و بساط را گسترد : فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد. (گلستان ).تا جهان بوده ست فراشان گل از سلحداران خار آزرده اند. سعدی .حشمت مبین و سلطنت گل که بسپردفراش باد ...
-
شهرداری
لغتنامه دهخدا
شهرداری . [ ش َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل شهردار. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) اداره ای است که در هر شهر برای احداث و پاکیزه نگاه داشتن خیابانها، پارکهای عمومی و روشنائی و تقسیم آب و غیره دائر است و تحت نظر انجمن شهر و به ریاست شهردار به اجرای و...
-
اسنا
لغتنامه دهخدا
اسنا. [ اِ ] (اِخ ) شهریست به اقصای صعید، و پس از آن جز ادفو و اسوان و بلاد نوبه شهری نیست . و آن بر ساحل رودنیل است از جانب غربی و در اقلیم دوم است . طول وی از مغرب 45 درجه و 14 دقیقه و عرض آن 14 درجه و 40 دقیقه است و آن شهری آباد و پاکیزه است و نخل...
-
پاک کردن
لغتنامه دهخدا
پاک کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) محو کردن . ستردن . زدودن . ستردن فضول . طمس . با دست یا با زبان یارکو یا آلتی چیزی را از چیزی بردن چنانکه مرکب را از کاغذ و کلمه ای را از نامه و مانند آن : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسردزک بکن پاک از می . ...
-
عوارض
لغتنامه دهخدا
عوارض . [ ع َ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ عارضة. (از منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). رجوع به عارضة شود. || اتفاقات و حادثه ها و حوادث . (ناظم الاطباء) : رفتن بر درجات شرف بسیارمؤونت است و فرودآمدن از مراتب عز اندک عوارض . (کلیله و دمنه ). در عو...