کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندل
لغتنامه دهخدا
تندل . [ ت َ دَ ] (اِ) تمشک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک شود.
-
تندل
لغتنامه دهخدا
تندل . [ ت َ ن َدْ دُ ] (ع مص ) دستار در سر بستن . (زوزنی ). || دست پاک کردن بمندیل و مالیدن بدان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || و انکر الکسائی تمندل و تندل بالمندیل و تمندل ؛ اذا شده برأسه و اعتم به . (اقرب الموارد...
-
جستوجو در متن
-
متندل
لغتنامه دهخدا
متندل . [ م ُ ت َ ن َدْ دِ ] (ع ص ) دست پاک کننده به مندیل . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کسی که به کار می برد رومال و یا دستمال را. (ناظم الاطباء). و رجوع به تندل شود.
-
تمندل
لغتنامه دهخدا
تمندل . [ ت َ م َ دُ ] (ع مص ) دست در دستار خوان مالیدن . (تاج المصادر بیهقی ). پاک کردن دست را بمندیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تندل . تمسح . (اقرب الموارد). خشک کردن روی را با رومال و امثال آن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : انما کره التمندل...
-
تمشک
لغتنامه دهخدا
تمشک . [ ت َ م ِ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ گلسرخیان که دسته ٔ مستقلی را به نام تمشکها تشکیل می دهند و به حالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی ، مخصوصاً در مازندران و گیلان فراوان است . گیاهی است با ساقه های تیغدار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها...
-
دستارخوان
لغتنامه دهخدا
دستارخوان . [ دَ خوا / خا ] (اِ مرکب ) دسترخوان . سفره ٔ دراز.(برهان ) (انجمن آرا). سفره ٔ چهارگوشه . (شرفنامه ٔ منیری ). سفره ، و در لهجه ٔ شوشتر «دسارخوان » گویند. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). سفره ، زیرا که آنرا بر بالای خوان کرده در مجلس آرند، ...
-
دستار
لغتنامه دهخدا
دستار. [ دَ ] (اِ مرکب ) از: دست + ار، پسوند نسبت . مندیل و روپاک . (برهان ). روپاک و دستمال و شکوب و شوب و فوته . (ناظم الاطباء). بتوزه . بدرزه . دزک . دستا. دست خوش . شسته . شوب . فَدام . (منتهی الارب ). فلرز. فلرزنگ . فلغز. گرنک . لارزه . مندیل . ...