کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تندحمله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تندحمله
لغتنامه دهخدا
تندحمله . [ ت ُ ح َ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) سخت جنگاور و حمله کننده . که با شدت و سرعت بر دشمن تازد. که بشدت و تندی حمله آورد : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیرپیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود. حافظ (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا).رجوع به تند و دیگر ترکیبه...
-
جستوجو در متن
-
غزالة
لغتنامه دهخدا
غزالة. [غ َ ل َ ] (ع اِ) آهوبره ٔ ماده . (منتهی الارب ). بچه ٔ آهو که ماده باشد و به کسر اول خطاست . (غیاث اللغات ).انثی الغزال . ج ، غزالات . (اقرب الموارد) : آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیرپیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود.حافظ. || آفتاب ، بدان جهت ...
-
زغن
لغتنامه دهخدا
زغن . [ زَ غ َ ] (اِ) پند. خاد. غلیواج . زاغ گوشت ربای . مرغ گوشت ربای . (از لغت فرس چ اقبال ص 361). گوشت ربا و غلیواج باشد... (از برهان ). بمعنی غلیواج است ... به عربی غداف گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلیواج و گنجشک سیاه . (ناظم الاطباء). بعضی گف...
-
شیرگیر
لغتنامه دهخدا
شیرگیر. (نف مرکب ) آنکه شیر را بگیرد و شکارکند. آنکه با شیر درآویزد و بدو پیروز گردد. (از یادداشت مؤلف ). || شجاع . سخت شجاع . سخت دلیر و شجاع . بسیار دلیر. (یادداشت مؤلف ) : چه جویی نبرد یکی مرد پیرکه کاوس خواندی ورا شیرگیر. فردوسی .برفت از پسش رس...
-
پیش
لغتنامه دهخدا
پیش . (ق ) جلو. نزدیک . قریب . نزدیکتر. به فاصله ٔ کمتر از کسی یا چیزی : سر دست بگرفت و پیشش کشیداز آنجایگه پیش خویشش کشید. فردوسی .گرفتند بازوش با بند تنگ کشیدند از جای پیش نهنگ . فردوسی .امیر فرمود، غلامان را تا پیشتر رفتند. (تاریخ بیهقی ) . پیش تخ...