کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تنبوشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تنبوشه
لغتنامه دهخدا
تنبوشه . [تَم ْ ش َ / ش ِ ] (اِ) لوله های سفالین که بهم پیوندنددر زیر زمین ، رفتن آب را. لوله ها از سفال پخته که راه و مجرای آب از آن راست کنند. لوله ٔ سفالین که برای آبراهه بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
جستوجو در متن
-
موش رو
لغتنامه دهخدا
موش رو. [ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) تنبوشه . (یادداشت مؤلف ). در تداول بنایان نوعی تنبوشه ٔ تنگ چنان که موش از آن گذر تواند کرد مقابل گربه رو و سگ رو. رجوع به تنبوشه شود.
-
گاورو
لغتنامه دهخدا
گاورو. [ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) گشادگی و سوراخی که گاوی تواند از آن گذشتن . قسمی کول ، تنبوشه .
-
نای سار
لغتنامه دهخدا
نای سار. (اِ مرکب ) در کرمان ، کَوَل . تنبوشه های بزرگ قنات را گویند. (یادداشت مؤلف ). ناسار. رجوع به ناسار شود.
-
بازویی
لغتنامه دهخدا
بازویی . (اِ) در تداول بنایان و سفال گران قسمی تنبوشه که قسمتی از آن افقی و قسمتی عمودی است . (یادداشت مؤلف ).
-
بدررو
لغتنامه دهخدا
بدررو. [ ب ِ دَ رُو ] (اِ مرکب ) یک قسم از تنبوشه ٔ آبگذر. (ناظم الاطباء). موری . رهگذر آب . (آنندراج ).
-
زانوئی
لغتنامه دهخدا
زانوئی . (ص نسبی ، اِ) تنبوشه ٔ خم که یک دهانه ٔ آن در قسمت عمودی و دیگر دهانه در جانب افقی است . || دو لوله ٔ آهنی و مختلف الجهة که بیکدیگر وصل کنند.
-
گربه رو
لغتنامه دهخدا
گربه رو. [ گ ُ ب َ / ب ِ رَ / رُو ] (اِ مرکب ) سوراخی که گربه از آن تواند رفتن و آمدن . سوراخی به دیوار و غیره که گربه از آن تواند گذشتن . تنبوشه . || در اصطلاح ساختمان ، سوراخهای هواکش که زیر کف اطاق ها سازند که رطوبت و ابخره ٔ زمین بیرون کنند.
-
گنگ
لغتنامه دهخدا
گنگ . [ گ ُ ] (اِ) لوله ای که به جهت راه آب از سفال سازند ودر زیر زمین به هم وصل کنند. (برهان ). تِنْبوشه . کَوَل . موری : و تن آدمی گویی گنگی است میان این دو عالم و حاجزی میان این دو دریا. (معارف بهاء ولد چ فروزانفر چ اداره ٔ انطباعات وزارت فرهنگ ص ...
-
شترگلو
لغتنامه دهخدا
شترگلو. [ ش ُ ت ُ گ َ] (اِ مرکب ) گلوی شتر. || آنچه مانند گلوی شتر منحنی باشد. (فرهنگ فارسی معین ). || در اصطلاح مقنیان ، راه آب زیرزمینی با لوله یا تنبوشه های بزرگ در زیر نهر یا رودخانه و آن چنان باشد که از دو سوی رودخانه همچون دو چاه تعبیه کنند و آ...
-
منگ
لغتنامه دهخدا
منگ . [ م ِ ] (اِ) گنگ و آن لوله ای باشد بزرگ که کوزه گران به جهت مجرای آب از گل سازند و پزند. (برهان ). ممر آب که کوزه گران از سفال سازند و به آهک مضبوط کنند تا آب از میانش بگذرد و آن را به کاف فارسی «گنگ » نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از رشید...
-
موری
لغتنامه دهخدا
موری . (ص نسبی ) منسوب به مور. || حرکت موری ، کوشش موری ، حرکت و کوشش چون مور، ضعیف و آهسته . (از یادداشت مؤلف ). || (اِ) راهگذر آب باشد. (از ناظم الاطباء) (جهانگیری ). آبراهه . رهابه . رهاب . راهگذر آب باشد در زیر زمین . (برهان ). رهگذر آب صحن ، و ...
-
کول
لغتنامه دهخدا
کول . [ ک َ وَ ] (اِ) نوعی از پوستین است که آن را از پوست گوسفند بزرگ دوزند و درزهای آن را تسمه دوزی کنند. (برهان ). پوستین پشم درازی است که کم بهاست و فقیران پوشند. (آنندراج ). پوستینی که از پوست گوسپند پیر سازند. (از فرهنگ رشیدی ). کردی گول (پوست ،...
-
گرفتگی
لغتنامه دهخدا
گرفتگی . [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (حامص ) ملولی . اندوهگنی . دل تنگی که آثار آن بر روی پیدا باشد. انقباض ، در مقابل انبساط : روزی گشاده باشی و روزی گرفته ای بنمای کان گرفتگی از چیست ای پسر. فرخی . || سد شدن . بستن : و حیض بسته و گرفتگی بول بگشاید. (ذخیره...