کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تناسخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تناسخ
لغتنامه دهخدا
تناسخ . [ ت َ س ُ ] (ع مص ) مردن وارثی پس وارثی پیش از قسمت میراث . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نوبت بنوبت گردیدن زمانه و فی الحدیث : لم تکن نبوة الاتناسخت ؛ ای تحولت من حال الی حال یعنی امرالامة. || گذشتن قرن...
-
واژههای مشابه
-
اصحاب تناسخ
لغتنامه دهخدا
اصحاب تناسخ . [ اَ ب ِ ت َ س ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گروهی که به تناسخ ارواح در اجساد و انتقال آنها از شخصی به دیگری قائل بودند. رجوع به ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 83 و 86 و 192 و ج 2 ص 94 و 272 و ج 3 ص 113 و 234، و تناسخ و ت...
-
جستوجو در متن
-
تناسخیه
لغتنامه دهخدا
تناسخیه . [ ت َ س ُ خی ی َ ] (اِخ ) قائلین به تناسخ . فرقه ای که معتقد به تناسخ باشند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناسخ و تناسخی شود.
-
رسخ
لغتنامه دهخدا
رسخ . [ رَ ] (ع اِمص ) تناسخ ، یعنی انتقال روح از بدن انسان به نباتات یا اشجار. (ناظم الاطباء). در نزد حکما عبارتست از انتقال نفس ناطقه از بدن انسان به اجسام نباتی . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از محیط المحیط). اصطلاح تناسخ . (دمشقی ).انتقال نفوس را ...
-
تناسخی
لغتنامه دهخدا
تناسخی . [ ت َ س ُ ] (ص نسبی ) آنکه معتقد است به تناسخ ارواح در اجساد چنانکه محتویات کتابی را نسخه کنند در کتابی دیگر. (مفاتیح ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنکه به عود روح پس از مرگ در جسد دیگر معتقد است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تناسخ ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن ابی الرضای حموی شامی . او راست : فصل الخطاب و ملتقی الحنة فی تناسخ الکاتب و السنة. (کشف الظنون ).
-
ساک
لغتنامه دهخدا
ساک . (اِ) بمعنی فسخ باشد و فسخ در لغت بمعنی جهل و ضعف و فساد رای و نقصان است و در طریق اهل تناسخ آن است که روح به دو مرتبه فرو رود یعنی از صورت انسانی بصورت نباتی چمن آرا گردد. (برهان ). || بمعنی رسخ است ، و رسخ در لغت ثبوت باشد و به اصطلاح اهل تناس...
-
کسون
لغتنامه دهخدا
کسون . [ ک َ ] (اِخ ) نام یکی از علمای مجوس است و به اعتقاد او اصل منحصر در سه عنصر است که آب و آتش و خاک باشد و هرسه راقدیم می داند و هستی موجودات را از هستی آنها و گویدصوراسرافیل هوائی است که قرةالعین وجود عبارت از آن است و به تناسخ قائل است . (بره...
-
روندیان
لغتنامه دهخدا
روندیان . [ رَ وَ ] (اِخ ) راوندیان . دراصل روندیان و معروف راوندیان است . (مجمل التواریخ و القصص ذیل 329) : به کوفه اندر جماعتی بودند که ایشان را روندیان خواندندی و به ربوبیت منصور همی گفتندو اصل ایشان از عبداﷲ رونده برخاست و تناسخ داشتند.(مجمل التو...
-
فرهنگسار
لغتنامه دهخدا
فرهنگسار. [ ف َ هََ ] (اِ مرکب ) به معنی نسخ است و نسخ در لغت به معنی زائل کردن و باطل نمودن چیزی باشد و به اصطلاح اهل تناسخ عبارت از آن است که چیزی صورتی که دارد رها کند و صورت دیگر بهتر از آن صورت گیرد، مثلاً صورت جماد رها کند وصورت نبات گیرد یا صو...
-
حکم
لغتنامه دهخدا
حکم . [ ح َ ک َ ] (اِخ ) ابن هشام نام شخص ملحد و کذّابی است که در زمان مهدی از خلفای عباسی در خراسان پدید آمد و معتقد به تناسخ بود و بدعوی الوهیت برخاست و علم عصیان و طغیان نسبت بخلفای عباسی برافراشت . زمامداران امور خلافت نیرویی قوی برای جلوگیری و ت...
-
اصباح
لغتنامه دهخدا
اصباح . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ صبح ، بمعنی بامداد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بامدادها. (غیاث اللغات ) (تاج العروس ). قال اﷲ عزوجل : فالق الاصباح ؛ فراء گوید اگر اصباح و امساء (بفتح ) بخوانیم جمع مساء و صبح است مانند ابکار و ابکار (بفتح و کسر)، شاعر گوید ...
-
پیاروآ
لغتنامه دهخدا
پیاروآ. (اِخ ) نام قومی از اهالی اصلی آمریکای جنوبی که در جمهوری ونزوئلا و اطراف مجرای نهر اورنوک در کمال توحش در جنگلها میگردند و در کوخهای جنگلی پناهنده میباشند، از حیث شکل و سیما باهالی دیگر آمریکای جنوبی شباهت دارند و رنگ بدنشان گندم گون تیره است...