کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تموج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تموج
لغتنامه دهخدا
تموج . [ ت َ م َوْ وُ ] (ع مص ) شدید شدن موج و کوهه برآوردن آب دریا. (از اقرب الموارد). موج زدن آب . (غیاث اللغات ) (از آنندراج ). || (اِ)، موج موج زدگی و تلاطم و ترنند. (ناظم الاطباء) : کنیزک خواست که آتش فتنه را بالا دهد و سیلاب آفت را در تموج آرد....
-
جستوجو در متن
-
ترنند
لغتنامه دهخدا
ترنند. [ ت َ ن َ ] (اِ) تموج و موجزدگی و لطمه ٔ دریا. (ناظم الاطباء).
-
راعص
لغتنامه دهخدا
راعص . [ ع ِ ] (ع ص ) برق راعص ؛ برقی که لمعان و درخشندگی آن دارای تموج و حرکت است . (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد).
-
متموج
لغتنامه دهخدا
متموج . [ م ُ ت َ م َ و ] (ع ص ) بشدت موج زننده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بسیار موج دار وموج زننده و دریای مضطرب و متلاطم و دیوانه و خشمناک و دارای طوفان . (ناظم الاطباء). رجوع به تموج شود. || شوریده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
وزان
لغتنامه دهخدا
وزان . [ وَ ] (نف ) جهنده باشد عموماً و تموج هوا را گویند خصوصاً. (آنندراج ) (برهان ). روان . (غیاث اللغات ). وزنده . (ناظم الاطباء). در حال وزیدن : خیزید و خز آرید که هنگام خزان است باد خنک از جانب خوارزم وزان است . منوچهری .تا بادها وزان شد بر روی ...
-
رجراجة
لغتنامه دهخدا
رجراجة. [ رَ ج َ ] (ع ص ) لرزان از هر چیزی . (ناظم الاطباء): امراءة رجراجة؛ التی یرجرج علیهاالحمها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن رجراجة؛ زنی که سرین او در حرکت لرزان باشد. (یادداشت مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندرا...
-
مور
لغتنامه دهخدا
مور. [ م َ ](ع مص ) موج زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تموج . (ناظم الاطباء). || جنبیدن . (آنندراج ). ناویدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قوله تعالی ، یوم تمور السماء مورا ، ضحاک گفت یعنی تموج موجاً. ابوعبیده گفت و اخفش نیز یعنی تکفا...
-
شتک زدن
لغتنامه دهخدا
شتک زدن . [ ش َ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) پاشیدن رشحات آب یا مایعی دیگر. (یادداشت مؤلف ). || موج زدن . تموج . (یادداشت مؤلف ).- شتک زدن آب روی سنگ ؛ ترشح و پریدن ذرات آب رودخانه و نهر، جز آن بر اثرجریان تند و سریع آن بر روی سنگها و به اطراف و حوالی ....
-
مرداب
لغتنامه دهخدا
مرداب . [ م ُ ] (اِ مرکب ) برکه و آبگیر عمیق و پر عرض و طول . (جهانگیری ). تالاب و استخر و آبگیر عمیق و پر عرض و طول .(برهان قاطع). غالباً در آب غیر روان استعمال می شودکه ایستاده است و حرکت نمیکند بخلاف آب رود که جنبش و رفتار دارد. (انجمن آرا). آب ای...
-
اصوات افلاک
لغتنامه دهخدا
اصوات افلاک . [ اَص ْ ت ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شیخ اشراق معتقد است که افلاک را اصواتی است بجز اصواتی که مبتنی بر دلایل علمی ظاهریست و گوید همچنانکه رنگهای ستارگان مشروط به شرایط رنگهای موجود در نزدما نیست ، اصوات افلاک نیز چنین است و روا نیس...
-
موج زن
لغتنامه دهخدا
موج زن . [ م َ / م ُ زَ ] (نف مرکب )مواج و متلاطم و موجدار. (ناظم الاطباء) : نیل و فرات و دجله و جیحون موج زن با کف راد او چو سرابند هر چهار. سوزنی .خط کفش به صورت جوی است و جوی نیست بحر است لیک موج زن از گوهر سخاش . خاقانی .خاک مِنی ̍ ز گوهر تر موج ...
-
باد فوردین
لغتنامه دهخدا
باد فوردین . [ دِ ف َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی باد فروردین است که باد دبورباشد و آن تموج هواست از جانب مغرب بطرف مشرق و مهب آن میان سهیل و مغرب است و هنگام آن آخر روز میباشدبرعکس باد صبا، و ضرر این باد زیاده از نفع است . (برهان ). باد برین...
-
خلیعالعذار
لغتنامه دهخدا
خلیعالعذار. [ خ َ عُل ْ ع ِ ] (ع ص مرکب )ساده و صورت عاری از ریش و سبیل . (ناظم الاطباء). || اسب بی لگام و شتر بی مهار. (شرفنامه ٔ منیری ). مهارگسسته . افسارگسیخته . (یادداشت بخط مؤلف ). || راه بدون دربند. || سرکش . (ناظم الاطباء). سرخود. (یادداشت ب...
-
راکد
لغتنامه دهخدا
راکد. [ ک ِ ] (ع ص ) ثابت و برجای از هر چیزی . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آرام گرفته . (کنزاللغات ). ساکن ، مقابل جاری . (از متن اللغة). ج ، رواکد. (تاج العروس ) (متن اللغة). ایستاده مقابل جاری . (فرهنگ نظام ). آرام گی...