کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تملل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تملل
لغتنامه دهخدا
تملل . [ ت َ م َل ْ ل ُ ] (ع مص ) در کیش و شریعت درآمدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوی آوردن تب . || گرم گردیدن درون استخوان . || بی آرامی کردن از بیماری و از اندوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بخو...
-
جستوجو در متن
-
متملل
لغتنامه دهخدا
متملل . [ م ُ ت َ م َل ْ ل ِ ] (ع ص ) کسی که داخل به دین و ملت باشد. (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) . || جلد و تند و شتابان در رفتار. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || بی آرام از اندوه و بیماری . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از ا...
-
خوی آوردن
لغتنامه دهخدا
خوی آوردن . [ خوَی ْ / خَی ْ / خِی ْ / خُی ْ وَ دَ ] (مص مرکب ) عرق کردن . عرق کنانیدن . (ناظم الاطباء). ادرار عرق . (یادداشت بخط مؤلف ). || به عرق کردن داشتن .- خوی آوردن تب ؛تبی که به عرق کردن رسیده باشد. عرق کردن در تب . (یادداشت بخط مؤلف ). تمل...