کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمطمط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمطمط
لغتنامه دهخدا
تمطمط. [ ت َ م َ م ُ ] (ع مص ) دفزک گردیدن . یقال : تمطمط الماء؛ ای خثر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
طمطمة
لغتنامه دهخدا
طمطمة. [ طَ طَ م َ ] (ع مص ) شنا کردن . || سخن بزبان عجم گفتن . (منتهی الارب ).
-
تمتمة
لغتنامه دهخدا
تمتمة. [ ت َ ت َ م َ ] (ع مص ) با تا گشتن زبان کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). سخن تاناک یا میم ناک گفتن یا برخوردن سخن به حنک اعلی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تمتام شود.
-
جستوجو در متن
-
متمطمط
لغتنامه دهخدا
متمطمط. [ م ُ ت َ م َ م ِ ] (ع ص ) دفزک گردنده . (آنندراج )(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دفزک . و غلیظ وکدر و تیره . رجوع به تمطمط شود. || کشیده و دراز کرده . || هنگفت . (ناظم الاطباء).