کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمشک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمشک
لغتنامه دهخدا
تمشک . [ ت َ م ِ ] (اِ) درختچه ای از تیره ٔ گلسرخیان که دسته ٔ مستقلی را به نام تمشکها تشکیل می دهند و به حالت وحشی در نقاط ساحلی و گرم مرطوبی ، مخصوصاً در مازندران و گیلان فراوان است . گیاهی است با ساقه های تیغدار که در کنار جاده ها و مزارع و جنگلها...
-
جستوجو در متن
-
کره تیف
لغتنامه دهخدا
کره تیف . [ ک َرْ رِ ] (اِ) نامی است که در لاهیجان به تمشک دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تمشک شود.
-
هندل
لغتنامه دهخدا
هندل . [ هََ دَ ] (اِ) نامی است که در آستارا به درخت تمشک دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تمشک شود.
-
تلاس
لغتنامه دهخدا
تلاس . [ ت ِ] (اِ) نامی است که در رامیان به گونه ٔ بی خار تمشک دهند. رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 279 و تمشک شود.
-
دولانا
لغتنامه دهخدا
دولانا. (اِ) نامی است که در بجنورد به دولانه (تمشک ) دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به تمشک و دولانه شود.
-
لام
لغتنامه دهخدا
لام . (اِ) نامی است که در شیرگاه و میان دره به تمشک دهند. (گا اوبا). رجوع به تمشک شود.
-
بخورتیکان
لغتنامه دهخدا
بخورتیکان . [ ب ُ ] (ترکی ، آذربایجانی ، اِ) تمشک . (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به تمشک شود.
-
بلوش
لغتنامه دهخدا
بلوش . [ ب ُ] (اِ) نامی است که در تنکابن و کجور و گیلان به تمشک دهند. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک شود.
-
بورجان
لغتنامه دهخدا
بورجان . (اِ) در ارسباران نوعی از تمشک .رجوع به تمشک و رجوع به جنگل شناسی ساعی ص 270 شود.
-
تندل
لغتنامه دهخدا
تندل . [ ت َ دَ ] (اِ) تمشک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تمشک شود.
-
تمیشه بور
لغتنامه دهخدا
تمیشه بور. [ت َ ش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) از تمیشه = نام ناحیه و بور= خار. و این اصل کلمه ٔ تمشک است و تمیشه بور، نامی است که در طوالش به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمش و تمشک و تمیش و تمیشه شود.
-
کرتیف
لغتنامه دهخدا
کرتیف . [ ک ُ رِ ] (اِ) رستنیی است که در ارسباران ، بورجان و در طوالش ، تمیشبور و در کتول ، تمشک خوانند. (از جنگل شناسی ج 1 ص 270). رجوع به تمشک شود.
-
تمش دانه
لغتنامه دهخدا
تمش دانه . [ ت َ م َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) توت العلیق را گویند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).دانه ٔ تمش که تمشک باشد. رجوع به تمش و تمشک شود.
-
تمیش
لغتنامه دهخدا
تمیش . [ ت َ ] (اِ) نامی است که در گرگان رود به تمشک دهند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمش و تمشک و جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 270 شود.