کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمسخر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمسخر کردن
لغتنامه دهخدا
تمسخر کردن . [ ت َ م َ خ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فسوس ولاغ کردن و مسخره نمودن مر کسی را. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
قابل تمسخر
لغتنامه دهخدا
قابل تمسخر. [ ب ِ ل ِ ت َ م َ خ ُ ] (ص مرکب ) مسخره پذیر. درخور استهزاء.
-
جستوجو در متن
-
طنز کردن
لغتنامه دهخدا
طنز کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) طعنه زدن . عیبجوئی . تمسخر کردن .
-
خنده ریش
لغتنامه دهخدا
خنده ریش . [ خ َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) ریشخند و او کسی باشد که مردم بعنوان تمسخر و ظرافت بر او خندند. (برهان قاطع). رجوع به خنده خریش شود.- خنده ریش کردن ؛ تمسخر کردن . استهزاء نمودن . ریشخند کردن . (ناظم الاطباء).
-
خنبانیدن
لغتنامه دهخدا
خنبانیدن . [ خُم ْ دَ ] (مص ) تقلید کردن گفتگوها وحرکات و سکنات مردم را بطور تمسخر. (برهان قاطع).
-
پوزخند زدن
لغتنامه دهخدا
پوزخند زدن . [ خ َ زَ دَ ] (مص مرکب ) خندیدن یا تبسم کردن بر سبیل استهزاء و تمسخر یا انکار.
-
افسوس خوردن
لغتنامه دهخدا
افسوس خوردن . [ اَ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) حسرت خوردن . شکایت کردن . (ناظم الاطباء) : نی همین دانا ز اوضاع جهان افسوس خوردهرکه شد بر خوان هستی میهمان افسوس خورد. اثر شیرازی (از ارمغان آصفی ).|| بازی کردن . خود را سرگرم کردن . || تمسخر کردن . دست...
-
خندستانی
لغتنامه دهخدا
خندستانی . [ خ َ دِ ] (حامص مرکب ) خندستان . (برهان قاطع). تمسخر. مسخره : الاستهزاء؛ خندستانی . (مجمل اللغة). الهزء؛ افسوس داشتن ؛ یعنی مسخره کردن و... افسوس دادن و خندستانی کردن یعنی مسخرگی کردن .(مجمل اللغة). || (اِ مرکب ) کنایه از لب ودهان معشوق ....
-
ریشخند کردن
لغتنامه دهخدا
ریشخند کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تمسخر کردن . استهزا و مسخره نمودن . (ناظم الاطباء). استهزاء کردن . مسخره کردن . تمسخر نمودن . دست انداختن . (یادداشت مؤلف ) : آتشی کآب را بلند کندبر تن خویش ریشخند کند. سنایی .ساعتی دستبند می کردندبرسمن ریشخند...
-
استهزاء
لغتنامه دهخدا
استهزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خندستانی . (مجمل اللغه ). خندستانی کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). بر کسی خندیدن . تمسخر کردن . (غیاث ). جمز. ریشخند کردن . ریشخند. تهکم . طنز. فسوس . افسوس . فسوس کردن . (منتهی الارب ). فسوس داشتن . دست انداختن . سخ...
-
مچل کردن
لغتنامه دهخدا
مچل کردن . [ م َ چ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را دست انداختن و او را مورد تمسخر قرار دادن (خواه او مطلب را جدی پندارد و بریش بگیرد، یا شوخی طرف را درک کند و اوقاتش تلخ شود و از کوره در برود). (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
عر و تیز کردن
لغتنامه دهخدا
عر و تیز کردن . [ ع َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سر و صدا و داد و بیداد راه انداختن . هارت و پورت کردن . (از فرهنگ لغات عامیانه ). عربده کشیدن و بد حرفی کردن ، و آن بر سبیل استهزاء و تمسخر گفته می شود چنانکه گویند: مرتباً داد میزد و عر و تیز می کرد، می...
-
تخته کلاه کردن
لغتنامه دهخدا
تخته کلاه کردن .[ ت َ ت َ / ت ِ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) چون کسی را خواهند که تمسخر کنند مشتی از عبیر بر روی حضار مجلس ریزند تا چون نوبت او رسد انگشت سیاهی بر رویش کشند یا قدری از دوده بر رویش مالند تا مردم او را به آن حالت دیده بخندند و گویند تخته کل...