کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمثال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمثال
لغتنامه دهخدا
تمثال . [ ت َ ] (ع مص ) مثل آوردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || برابر و شبیه کردن چیزی به چیزی . (از اقرب الموارد). || نگاشتن پیکر، نگاشته مانند پیکری . (منتهی الارب ). نگاشتن تمثال مانند پیکری .(ناظم الاطباء). به همه ٔ معانی رجوع به تمثیل شود.
-
تمثال
لغتنامه دهخدا
تمثال . [ ت ِ ] (اِخ ) نام اشعث بن قیس کندی است . (منتهی الارب ).
-
تمثال
لغتنامه دهخدا
تمثال .[ ت ِ ] (ع اِ) صورت نگاشته . (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). تندیسه . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). پیکر نگاشته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صورت و پیکر. (غیاث اللغات ). صورت و پیکر نگاشته . صورت و شکل و پیکر و تندس و تندسه و...
-
واژههای مشابه
-
صیبا تمثال
لغتنامه دهخدا
صیبا تمثال . [ ] (اِخ ) اسم خادم شاؤل بود (دوم سموئیل 19:17) که داود او را مفی نوشت وکیل قرار داد (دوم سموئیل 9:2-12). (قاموس کتاب مقدس ).
-
تمثال غیرت
لغتنامه دهخدا
تمثال غیرت . [ ] (اِ مرکب ) کتاب حزقیال 8:3 و 5، به واضحی تمام معلوم نیست که در این آیه به کدام تمثال اشاره می نماید الا اینکه می توان گفت که اشاره به تمثالی است که نزدیک مدخل دروازه ٔاورشلیم می گذاشتند که رؤیت آن اسباب هیجان غیرت داخلین می شد تا دل...
-
جستوجو در متن
-
تندسه
لغتنامه دهخدا
تندسه . [ ت َ دَ / دِ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی تندس است (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) که تمثال باشد و بکسر ثالث مخفف تندیسه است که آن هم بمعنی شبیه و نظیر و تمثال باشد. (برهان ). تمثال و پیکر و تصویر و تندس . چیزی که به تن ماند و شبیه و مانند تن باش...
-
خیمه ملکون
لغتنامه دهخدا
خیمه ملکون . [ خ َ / خ ِ م َ / م ِ م َ ] (اِخ ) عبارت از خیمه ٔ کوچکی بود که تمثال بت در آن می نهادند. (قاموس مقدس ).
-
تندیسه
لغتنامه دهخدا
تندیسه . [ ت َ س َ / س ِ] (اِ مرکب ) بمعنی تندیس است که تمثال و صورت و مانند و غیره باشد. (برهان ). پیکر و تصویر و تمثال . (ناظم الاطباء). صورت که پیکر نیز گویندش . (شرفنامه ٔ منیری ). بمعنی تندس است . (فرهنگ جهانگیری ) : بیاراست آن را به مه پیکران ب...
-
کوزیمو
لغتنامه دهخدا
کوزیمو. [ ک ُ م ُ ] (اِخ ) پیرو دی . نقاش ایتالیائی و از اهالی فلورانس (1462-1521 م .). آثار او در تمثال و همچنین نشان دادن صحنه های اساطیری درخشان و برگزیده است . (از لاروس ).
-
تندس
لغتنامه دهخدا
تندس . [ ت َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) بمعنی تن مانند است ، چه دس بمعنی شبیه و نظیر و مانند باشد... و بکسر ثالث مخفف تندیس است که آن هم تن مانند باشد، چه دیس بمعنی شبیه و نظیر و مانند بود. (برهان ). تمثال باشد و معنی ترکیبی آن تن مانند است . (فرهنگ جهانگی...
-
پلوتوس
لغتنامه دهخدا
پلوتوس . [ پْلو / پ ُ ] (اِخ ) در اساطیر یونان رب النوع ثروت پسردِمِتر و ژاسیون یا پسر ایرن یعنی صلح . تمثال او را به شکل کودکی حامل مال یا بصورت پیرمردی کور، کیسه دردست تصویر میکردند.
-
سدکیس
لغتنامه دهخدا
سدکیس . [ س َ ] (اِ) قوس و قزح . (برهان ) (اوبهی ) (آنندراج ) (رشیدی ). آزفنداک . آژفنداک . سدکیش : میغ ماننده ٔ پنبه ست ورا باد نداف همت سدکیس درونه که بدو پنبه زنند. بوالمؤید بلخی .بهر سالی مثال درگهش رافلک بنماید از تمثال سدکیس .شمس فخری (از آنند...
-
نبحز
لغتنامه دهخدا
نبحز. [ ن َ ح َ ] (اِخ ) مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: نبحز [ به معنی : صداکننده ] بت عوّیان است و او مثل انوبس است که خدای مصریان بود و شاید سنگی که بر صخره در کنار راه قدیم دربالای نهر کلب بوده تمثال همین بت و اسم نهر هم از اسم وی گرفته شده باشد. (از ...