کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمة
لغتنامه دهخدا
تمة. [ ت َ م َ ] (ع مص ) بگردیدن خوردنی . (تاج المصادر بیهقی ). تغییر بوی و طعم غذا. (از اقرب الموارد). تباه شدن و بویناک گردیدن طعام و شیر و گوشت . (آنندراج ). تمة الطعام تمهاً و تماهة؛ بدبوی و بدمزه گردید و کذا تمة اللحم ؛ یعنی ، فاسد و تباه گردید....
-
تمة
لغتنامه دهخدا
تمة. [ ت َم ْ م َ ] (ع اِ) طلسم مبطل سحر که از موی شتر سازند. (ناظم الاطباء).
-
تمة
لغتنامه دهخدا
تمة. [ ت ُم ْ م َ ] (ع اِ) پاره ای از موی و مانند آن که به کسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ج ، تمم [ ت ُ م َ / ت ِ م َ ] . || انعام و بخشش . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
طمة
لغتنامه دهخدا
طمة. [ طُم ْ م َ ] (ع اِ) پلیدی . || پاره ای از گیاه خشک . (منتهی الارب ).
-
تمت
لغتنامه دهخدا
تمت . [ ت َ ] (ع اِ) روییدگی است و بر آن غیر مأکول . (منتهی الارب ) (آنندراج ). روییدگی که برش مأکول نیست . (ناظم الاطباء).
-
تمت
لغتنامه دهخدا
تمت . [ ت َم ْ م َ ] (ع فعل ) کلمه ٔ فعل مأخوذاز تازی که در آخر کاری گویند و یا در آخر نامه نویسند یعنی تمام شد و به انجام رسید. (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
تمم
لغتنامه دهخدا
تمم . [ ت ُ م َ / ت ِ م َ ] (ع اِ) ج ِ تُمَّة وتمی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تمة و تمی شود.
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت َم م ] (ع اِ) اسم جمع تُمَّة یعنی پاره هایی از موی و مانند آن بکسی دهند تا بدان گلیم خود را درست و تمام سازد. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
تم
لغتنامه دهخدا
تم . [ ت ِم م ] (ع اِ) تبر. || بیل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (ص ) تمام خلقت . (ناظم الاطباء). || لیلة التم و لیلة تمه ؛ شبی که ماه تمام باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
استتمام
لغتنامه دهخدا
استتمام . [ اِ ت ِت ْ ] (ع مص ) تمام کردن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). استکمال . || تم ّ و تمه خواستن از کسی . (منتهی الارب ). || استتمام نعمت ؛ تمام نعمت خواستن . (منتهی الارب ).
-
مستتم
لغتنامه دهخدا
مستتم . [ م ُ ت َ ت ِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی از استتمام . طلب تمامی کننده . (غیاث ). آنکه اتمام چیزی را درخواست می کند. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || پردازنده و تمام کننده . (ناظم الاطباء). کامل کننده ٔ اجزاء چیزی . (اقرب الموارد) : داشت کاری در س...
-
تتمیم
لغتنامه دهخدا
تتمیم . [ ت َ ] (ع مص ) تتمه . تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). تمام کردن چیزی را و استمرار نمودن بر وی . تمّه ُ و علیه تتمیاً و تتمّة. || دادن قوم را حصه ٔ تیر قمار خود. || هلاک کردن چیزی را. || تمیمه (تعویذ) کردن...
-
مدینی
لغتنامه دهخدا
مدینی . [ م َ ] (اِخ ) محمدبن عمربن احمدبن عمربن محمد اصفهانی مدینی ، مکنی به ابوموسی ، از حافظان و مصنفان حدیث است . به سال 501 هَ . ق . در اصفهان ولادت یافت به مناسبت نسبتش به مدینه ٔ اصفهان معروف به مدینی است . سفری به همدان و بغداد کرد. از تألیف...