کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تمایز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تمایز
لغتنامه دهخدا
تمایز. [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) تفرق . (اقرب الموارد). جداکردن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
واژههای همآوا
-
تمعیض
لغتنامه دهخدا
تمعیض . [ ت َ ] (ع مص )خشمناک گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دشوار ساختن کار بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
مابه الامتیاز
لغتنامه دهخدا
مابه الامتیاز. [ ب ِ هِل ْاِ ] (ع اِ مرکب ) فرق . آنچه که موجب تفاوت و تمایز چیزی از چیز دیگر گردد.
-
بلاتفاوت
لغتنامه دهخدا
بلاتفاوت . [ ب ِ ت َ وُ ] (ع ق مرکب ) (از: ب + لا (نفی ) + تفاوت ) بدون تفاوت . بی تمایز. (فرهنگ فارسی معین ).
-
برفرودی
لغتنامه دهخدا
برفرودی . [ ب َ ف ُ ] (حامص مرکب ) اختلاف . تمایز. اختلاف مراتب و درجات : برفرودی بسی است در مردم گرچه از راه نام هموارند. ناصرخسرو.برفرودی اندر مزاج مردمان بسیار است . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). برفرودی را دو طرف است و هر طرفی را حدیست . (ذخیره ٔ خوارزم...
-
اشموم الجریسات
لغتنامه دهخدا
اشموم الجریسات . [ اُ مُل ْ ج ُ رَ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در مصر که در 42هزارگزی شمال غربی قاهره و 15هزارگزی سعیدیه واقع است و بر حسب نظر یاقوت حموی این قصبه را برای تمایز از قصبه ٔ دیگر همنامش «اشموم الجریسات » خوانند و آن دیگر را «اشموم طنّاح » گ...
-
برفرود
لغتنامه دهخدا
برفرود. [ ب َ ف ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) زیر و زبر. زیر و رو. بالا و زیر. زیر و بالا. (یادداشت مؤلف ). همه ٔ اطراف . بلندی و پستی . بالا و پائین و زیر و زبر. (ناظم الاطباء).- برفرود سخن ؛ فراز و نشیب آن . نیک و بد آن : بکوشم باندازه ٔ دستگاه کنم برف...
-
اجتباء
لغتنامه دهخدا
اجتباء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگزیدن . (تاج المصادر). گزین کردن . برگزیدگی : دمنه بدید که شیر... هر ساعت در اصطفاء و اجتباء وی [ گاو ] می افزاید. (کلیله و دمنه ). آدمی چون نور گیرد از خداهست مسجود ملائک ز اجتبا. مولوی . || تمییز. تمایز. اختلاف : گفت پی...
-
ستاد آرتش
لغتنامه دهخدا
ستاد آرتش . [ س ِ دِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یا ارکان حرب . کل قشون .عبارت از تشکیلات نظامی مملکتی که امور سوق الجیشی و تعبیةالجیشی و تدارکات آرتشی را فراهم میسازد. تشکیلات ستاد آرتش (تا قبل از بهمن 1357) شامل پنج اداره بترتیب زیر بوده است : ا...
-
زین العابدین
لغتنامه دهخدا
زین العابدین . [ زَ نُل ْ ب ِ ] (اِخ ) مراغه ای . معاصر ناصرالدین شاه قاجار و نویسنده ٔ کتاب «ابراهیم بیک » در چگونگی اوضاع اجتماعی . (از سبک شناسی بهار ج 3 ص 373). او در اول جوانی به مسکو رفت و در آنجا شغل تجارت می ورزید و سپس به اسلامبول شد و مدتی ...
-
صور فلکی
لغتنامه دهخدا
صور فلکی . [ ص ُ وَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجموعه هائی از ستارگان که برای شناختن و تمیز آنها ستاره شناسان بهر یک نام حیوانی یا چیز دیگر داده اند که بیش و کم آن مجموعه بدان حیوان یا شی ٔ شبیه تواند بود. و نزد قدما صور مزبور چهل و هشت بود...
-
زیدیه
لغتنامه دهخدا
زیدیه . [ زَ دی ی َ ] (اِخ ) زیدیة. فرقه ای از شیعه که به زیدبن علی بن الحسین (ع ) ملقب به زین العابدین منسوبند و آنان سه طایفه اند: جاروریة ، سلیمانیة و بتیریة. (از اقرب الموارد). اسم عمومی جمیع فرقی که بعد از حضرت امام علی بن حسین زین العابدین (ع )...
-
ساقة
لغتنامه دهخدا
ساقة. [ ق َ / ق ِ ] (ع اِ) ساقه . بازپسینان لشکر. (مهذب الاسماء). دنباله ٔ لشکر. (آنندراج ). دنباله ٔ لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. (غیاث از منتخب و مصطلحات ). مایه دار. (آنندراج ). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه ...