کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماشاگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تماشاگه
لغتنامه دهخدا
تماشاگه . [ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف تماشاگاه : ای مه و سال نگه کردن تو سوی سلیح ای شب و روز تماشاگه تو لشکرگاه . فرخی .بر دست حنا بسته نهد پای به هر گام هرکس که تماشاگه او زیر چنار است . فرخی .ملکت قیصر و فغفور تماشاگه اوست ظن بری هرگز روزی بتما...
-
جستوجو در متن
-
نظاره گاه
لغتنامه دهخدا
نظاره گاه . [ ن َ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) منظر. تماشاگه . که بر آن نظر افکنند. که بر آن به تماشا نظر افکنند. چشم انداز. منظره : مرا ز عشق تو آن بس بودبتا که بودنظاره گاه دو چشمم جمال تو گه گاه . سوزنی .نظاره گاهی هرچه خوشتر. (کلیله و دمنه ).اول شب نظاره...
-
تماشاگاه
لغتنامه دهخدا
تماشاگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) تماشاکده . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جای تماشا. منظر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تماشاگه . گردشگاه : پروازه ، خورشی بود که در پی قومی برند به تماشاگاه . (فرهنگ اسدی نخجوانی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و این شداد به مقا...
-
سبزه
لغتنامه دهخدا
سبزه . [ س َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) سبزی . گیاه نورسته . گیاه خودروی نورسته . رستنی و نبات . (آنندراج ). علف و گیاه . گیاه که در قطعه زمینی رویَد. (از فرهنگ نظام ). علف های سبز. گیاه و علف تنک که در کنار هم روید و از خاک بسیار نشود و ساقه ای باریک و پر...
-
مدعی
لغتنامه دهخدا
مدعی . [ م ُدْ دَ ] (ع ص ) دعوی کننده . (آنندراج ). ادعاکننده . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). که چیزی را از آن خویش پندارد بحق یا باطل . (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || درخواست کننده . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به معنی بعدی شود. || در فقه ...
-
ارغوان
لغتنامه دهخدا
ارغوان . [ اَ غ َ ] (اِ) درختی باشد بغایت سرخ و رنگین ، طبیعت آن سرد و خشک است ، اگر از بهار آن شربتی سازند و بخورند رفع خمار کند و چوب آنرا بسوزانند بر ابرو مالند موی برویاند و سیاه برآید و معرّب آن ارجوان است . (برهان ). درختی است که شاخهای باریک د...
-
نامحرم
لغتنامه دهخدا
نامحرم . [ م َ رَ ] (ص مرکب ) کسی که اذن ندارد در اطاق زن و در حرم داخل گردد. (ناظم الاطباء). آنکه از محارم نیست . که از بطانه و نزدیکان نباشد. بیگانه نسبت به زن یا مرد. که شرعاً محرم زن نیست . مقابل محرم : ز نامحرم نظر هم دور میدارکه از دیگر نظر گرد...
-
گلنار
لغتنامه دهخدا
گلنار. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) (از: گل + نار =انار). معرب آن جلنار است . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). گل انار. (برهان ). شکوفه و گل انار است که درسرخی رنگ بی نظیر است . (آنندراج ). || بعضی گویند که آن گل درخت انار بری است و بغیر از گل ثمری ندارد و ثمر وی...
-
لشکرگاه
لغتنامه دهخدا
لشکرگاه . [ ل َ ک َ ] (اِ مرکب ) معسکر. (منتهی الارب ). لشکرگه . جای لشکر. لشکرجای . اردو. رجوع به در اندره شود : چون خوشنواز [پادشاه هیاطله ] این سخن بشنید به سرحدّ بلخ آمد و طخارستان و سپاه گرد کرد و لشکرگاه بزد و دانست که با فیروز برنیاید و سپاه ا...
-
مغیلان
لغتنامه دهخدا
مغیلان . [ م ُ غ َ / م ُ ] (اِ) نام درختی است خاردار و به عربی آن را ام غیلان خوانند. (برهان ). درخت کیکر و ببول . (الفاظ الادویه ). درخت ببول که به هندی کیکر نیز گویند. در اصل ام غیلان بود که معنی آن مادر دیوان است چه ام به معنی مادر و غیلان جمع غول...
-
چنار
لغتنامه دهخدا
چنار. [ چ َ / چ ِ ] (اِ) درختی باشد مشهور. (برهان ). درختی معروف که شعرا برگ بکف دست پنجه گشاده تشبیه کرده اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). درختی که بار ندارد و برگ او را به پنجه تشبیه کنند. (شرفنامه ٔ منیری ). درختی باشد بسیار کلان ، که برگش بشکل پنجه ٔ...
-
تماشا
لغتنامه دهخدا
تماشا. [ ت َ ] (اِ) نظر کردن به چیزی باشد از روی حظ یا از روی عبرت . (برهان ). در عرف بمعنی ... دیدن به شوق مستعمل شده از این بابت بطرف دیده منسوب داشته اند و تماشا با لفظ کردن و نمودن و داشتن مستعمل است و پریشان از صفات اوست ... و تماشا بمعنی چیزی ک...
-
رب
لغتنامه دهخدا
رب . [ رَ ] (از ع ، اِ) لغتی است در رَب ّ که گاهی مخفف آید. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از متن اللغة). لغتی است در رب که از نامهای خداوند تبارک و تعالی باشد. (ناظم الاطباء). در فارسی نیز معمولاً مخفف آید مگر درمقام عطف و اضافه و بندرت شعر و جز آ...
-
گه
لغتنامه دهخدا
گه . [ گ َه ْ ] (اِ) مخفف گاه . بوته ٔ زرگران که در آن طلا و نقره گدازند. (برهان قاطع) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ). کوره . کوره ٔ حدادی : شوسه ٔ سیم نکوتر بر تو یا گه سیم ؟شاخ بادام بآیین تر، یا شاخ چنار؟ فرخی .دشت ماننده ...