کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تماساندوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اندوز
لغتنامه دهخدا
اندوز. [ اَ ] (اِ) راسن .زنجبیل شامی . (یادداشت مؤلف ). رجوع به راسن شود.
-
اندوز
لغتنامه دهخدا
اندوز. [ اَ ] (نف ) اندوزنده . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). جمعکننده . (شرفنامه ٔ منیری ) (سروری ) (فرهنگ خطی ) (ناظم الاطباء). حاصل کننده . (ناظم الاطباء) (شرفنامه ٔ منیری ). در ترکیب به معنی اندوزنده آید. (فرهنگ فارسی معین ): ثواب اندوز، جاه اندو...
-
تماس
لغتنامه دهخدا
تماس . [ ت َ س س ] (ع مص ) یکدیگر را بسودن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از اقرب الموارد). || جماع کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). قول تعالی : من قبل ان یتماسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
کسب اندوز
لغتنامه دهخدا
کسب اندوز. [ ک َ اَ ] (نف مرکب ) کسب اندوزنده . مال ورز.
-
نیکی اندوز
لغتنامه دهخدا
نیکی اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نکوکار. ثواب اندوز : پس از من تو بهروز و فیروز باش همیدون همه نیکی اندوز باش .شمسی (یوسف و زلیخا).
-
غم اندوز
لغتنامه دهخدا
غم اندوز. [ غ َ اَ ] (نف مرکب )آنکه غم اندوزد. غم آور. غم انگیز. رجوع به غم شود.
-
جاه اندوز
لغتنامه دهخدا
جاه اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) جاه اندوزنده . آنکه در پی جاه بود. جاه طلب : عاشقان دین و دنیاباز راخاصیتی است کان نباشد زاهدان مال و جاه اندوز را.سعدی .
-
نام اندوز
لغتنامه دهخدا
نام اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) نام طلب . نامجو. طالب نام نیک . که در پی کسب نام نیک است . که طالب اندوختن نام نکوست . خوشنامی طلب . جویای حسن شهرت . که اندوزنده ٔ نام نیک و افتخار و شهرت است : ملک را شب وزیر نام اندوزحارث و پاسبان بُوَد تا روز.اوحدی .
-
لطف اندوز
لغتنامه دهخدا
لطف اندوز. [ ل ُ اَ ] (نف مرکب ) اندوزنده ٔ لطف و مهربانی و خوشرفتاری : برآمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فغان از قهر لطف اندوز و زهر شکرآمیزت .سعدی .
-
مال اندوز
لغتنامه دهخدا
مال اندوز. [ اَ ] (نف مرکب ) که مال و ثروت اندوزد. که خواسته جمع آورد. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
معیشت اندوز
لغتنامه دهخدا
معیشت اندوز. [ م َ ش َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اسباب زندگانی خود را اندوخته می کند. (ناظم الاطباء).
-
پس اندوز
لغتنامه دهخدا
پس اندوز. [ پ َ اَ ] (ن مف مرکب ) پس اندوخته . پس انداز : گر ملک فریدونت پس اندوز بودروزت ز خوشی چو عید نوروز بوددر کار خود ار بخواب غفلت باشی ترسم که چو بیدار شوی روز بود.وزیر سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل (از تاریخ گزیده ).
-
دانش اندوز
لغتنامه دهخدا
دانش اندوز. [ ن ِ اَ ] (نف مرکب ) دانش الفنج . که دانش اندوزد. که علم اندوزد. که دانش و علم فراآرد. که گنجینه ٔ خاطر بدانش بینبارد. رجوع به دانش اندوختن شود.
-
تماس گرفتن
لغتنامه دهخدا
تماس گرفتن . [ ت َ س س گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) ملاقات . مصاحبه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).