کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت َ ل َ ] (اِ) تلنگل . (ناظم الاطباء).
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ِ ل َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ملک دکن . (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). نام ملکی است ازدکن که آن را تلنگانه نیز گویند و حیدرآباد دارالملک آن است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دلاور است که در بخش دشتیاری شهرستان چاه بهار واقع است و500تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ِ ل ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سیریک است که در بخش میناب شهرستان بندرعباس واقع است و250تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ِ ل ِ] (اِ) زدن انگشت باشد بر دف و دایره و امثال آن . (برهان ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)(از فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ) : آنجاکه بچرخ است مه از ضرب تلنگ آتش زند از شوق در آن راه شلنگ رفتیم و رسیدیم و گرفتیم به چ...
-
تلنگ
لغتنامه دهخدا
تلنگ . [ ت ُ / ت َ ل َ ] (اِ) گدایی کردن بود به هر جای . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 308). حاجت و ضروری و میل و خواهش و نیاز و آرزو باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). حاجت و خواهش و نیازمند. (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (از غیاث اللغات ). حاجت . ...
-
واژههای مشابه
-
تلنگ دائره
لغتنامه دهخدا
تلنگ دائره . [ ت ِ ل ِ ءِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) آوازی که از دایره به نواختن برآید. (آنندراج ) (بهار عجم ). || نام بازی و آن چنان است که طفلان خطی کشیده مهره بازی کنند و مهره ٔ هرکه از آن دائره برآید برد ازوست . (آنندراج ) (بهار عجم ). || بمعنی زدن دائ...
-
جستوجو در متن
-
بایست
لغتنامه دهخدا
بایست . [ ی ِ ] (مص مرخم ، اِ) ضروری . محتاج ٌالیه . دربایست . (برهان قاطع) (آنندراج ) (هفت قلزم ). ضرورات . حاجت . نیاز. (شرفنامه ٔ منیری ). لزوم . (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 152). اندروا. دروا. تلنگ . اوایا. (شرفنامه ٔ منیری ). قابل لزوم چیزی . (غیاث ...
-
کنون
لغتنامه دهخدا
کنون . [ ک ُ ] (ق ) به معنی اکنون آمده یعنی این زمان و حالا و الحال و الان و از «کنون » گاهی کاف را حذف نموده «نون » گویند... و گاهی «نون » را حذف کنند و الف بر «کنون » بیفزایند و «اکون » گویند و در خوارزم بسیار شنیده ام . (انجمن آرا) (از آنندراج ). ...
-
گوز
لغتنامه دهخدا
گوز. (اِ) بادی را گویند که با صدا از راه پایین برآید. (برهان ). به واو مجهول ، بادی که از راه پایین به آواز برآید. (غیاث ). بادی که از راه اسفل برآید. گوزیدن مصدر آن و با لفظ زدن و دادن و جستن مستعمل . (آنندراج ). تیز. حباق . تلنگ . ضرطه : از این تاخ...
-
خاص
لغتنامه دهخدا
خاص . [ خاص ص ] (ع ص ، اِ) ضد عام . (اقرب الموارد) (تاج العروس ) : نا ممکن است این سخن بر خاص لفظی است این در میانه ٔ عام . فرخی .من دگر یاران خود را آزمودم خاص و عام نی یکیشان رازدار و نی وفا اندر دو تن . منوچهری .غرض تو آن بود تا ملک بر من بشورانی ...
-
سرا
لغتنامه دهخدا
سرا. [ س َ ] (اِ) سرای . از پارسی باستان «سراده » ، اوستا «سراذه » ، ارمنی عاریتی و دخیل «سرهک »، «سره » . عربی عاریتی و دخیل سرادق (خانه و بیت ، کوشک و قصر، بنای عالی ). بارگاه . منزلگاه . اندرون و حرم . رجوع کنید به سرای . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معی...
-
طرفة
لغتنامه دهخدا
طرفة. [ طُ ف َ ] (ع اِمص ) زخم رسیدگی چشم . اسم است مصدر را. || نوی مال . اسم است طریف و طارف و مطرف را که مال نو است . || (ص ، اِ)طُرفه . شگفت و نادر از هر چیزی . طرافة مصدر است از آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). چیزی که کسی ندیده باشدو بنظر خوش آید...