کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلقیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلقیب
لغتنامه دهخدا
تلقیب . [ ت َ ] (ع مص ) لقب نهادن بر کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). لقب دادن . (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
تلغیب
لغتنامه دهخدا
تلغیب . [ ت َ ] (ع مص ) سخت مانده گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تحامل بر دابه تاآنجا که مانده گردد. (از اقرب الموارد). || سست و مانده یافتن دابه را. (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ذوالحصیرین
لغتنامه دهخدا
ذوالحصیرین . [ ذُل ْ ح َ رَ] (اِخ ) لقب عبدالملک بن عبدالألَة و وجه تلقیب آن است که او را دو بوریای قیراندود بود که یکی را بروی و دیگری را بر پشت داشت و بدان سدّ راه خصم می کرد.
-
نقاسة
لغتنامه دهخدا
نقاسة. [ ن ِ س َ ] (ع اِمص ) لقب گذاشتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تلقیب . (اقرب الموارد). اسم مصدر است . رجوع به نقس شود. || ملامت و سرزنش و طعنه و استهزاء و تمسخر. (ناظم الاطباء). رجوع به نقس شود.
-
لقب دادن
لغتنامه دهخدا
لقب دادن . [ل َ ق َ دَ ] (مص مرکب ) تلقیب . (تاج المصادر). لبز. (منتهی الارب ). لقب نهادن . لقب کردن . نبز : هر لقب کاو داده آن مبدل نشدآنکه چستش خواند او کاهل نشد.مولوی .
-
ذوالبرة
لغتنامه دهخدا
ذوالبرة. [ ذُل ْ ب ِرْ رَ ] (اِخ ) در المرصع ابن الأثیر (نسخه ٔ خطی منحصر در دسترس ما) این صورت آمده است و گوید نام مردی است از بنی تغلب بن ربیعة و وجه تلقیب این است که بر بشره ٔ بینی وی مویهای درشت بود که او را به بره مانند می کرد و بیتی از عمروبن ...
-
ذوالسیفین
لغتنامه دهخدا
ذوالسیفین . [ ذُس ْ س َ ف َ ] (ع ص مرکب ) خداوند دو شمشیر. || (اِخ ) لقب ابوالهیثم مالک بن التیهان بن مالک بن عبیدبن عمروبن عبدالأعلم صحابی است . و وجه تلقیب آنکه در جنگها دو شمشیر حمایل کردی . رجوع به امتاع الاسماع جزء 1 ص 33 شود. || لقب احمدبن کند...
-
ذوالبردین
لغتنامه دهخدا
ذوالبردین . [ ذُل ْ ب ُ دَ ] (اِخ ) لقب عامربن اُحیمربن بهدلة. و وجه تلقیب آنکه منذربن ماءالسماء به روزی که وفود عرب را بار داده بود، دو برد نزد خود نهاده داشت و به همگی خطاب کرده گفت : آنکه اعزّ عرب است از جهت قبیله و کثرت برخیزد و این دو برد برگیرد...
-
ذوالقلمین
لغتنامه دهخدا
ذوالقلمین . [ ذُل ْ ق َل َ م َ ] (ع ص ، اِ مرکب ) خداوند دوخامه . || (اِخ ) لقب علی بن ابی سعید الکاتب و وزیر و صاحب دیوان رسالت مأمون خلیفه ٔ عباسی . ابن الاثیر در المرصع گوید چون وی بهر دو زبان فارسی و عربی نیکو نوشتی این لقب بدو دادند. و سمعانی گ...
-
ذوالاصبع
لغتنامه دهخدا
ذوالاصبع. [ ذُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) العدوانی . حرثان بن الحارث بن محرّث بن ثعلبة از بنی یشکربن عدوان از جدیلة. و وجه تلقیب او بذوالأصبع آن است که مار انگشت نر وی بگزید و او آن انگشت قطع کرد. وی حکیمی خطیب و شاعری نیکوشعر است . و او را دیوانی است و از ...
-
ذوالثدیة
لغتنامه دهخدا
ذوالثدیة. [ ذُث ْ ث ُ ی َ / ذُث ْ ث ُ دِی ی َ ] (اِخ ) حرقوص بن زهیر یکی از رؤسای خوارج که در حرب نهروان بدست امیرالمؤمنین علی علیه السلام کشته شد. و رسول اکرم از پیش خبر وی داده بود: «و آیة ذلک ان ّفیهم رجلاً اسوداً احدی عضدیه مثل ثدی المراءة او م...
-
ذوالاکتاف
لغتنامه دهخدا
ذوالاکتاف . [ ذُل ْ اَ ] (اِخ ) لقب شاپور دوم پسر هرمزبن نرسی . و بقول حمزه ٔ اصفهانی ذوالاکتاف ترجمه ٔ کلمه ٔ هویه سنباست چه هویه به معنی کتف و سنبا سنبنده باشد. و فردوسی گوید : عرابی ذوالأکتاف کردش لقب چو از مهره بگشاد کفت عرب .و ابن الأثیر در ال...
-
ذوالخلال
لغتنامه دهخدا
ذوالخلال . [ ذُل ْ خ ِ ] (اِخ ) لقب ابی بکربن ابی قحافة رضی اﷲ عنه است و خلال عبای پلاسین باشد که عرب به جای پیراهن و پایجامه و جبه پوشیدندی و این لقب آنگاه بدو دادند که رسول صلوات اﷲ علیه به صدقه موعظت فرمود و ابوبکر مجموع اموال خویش یکباره جز جامه ...