کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلفن اینترنتی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تلفن زدن
لغتنامه دهخدا
تلفن زدن . [ ت ِ ل ِ ف ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه عمل مکالمه ٔ تلفن . تلفن کردن . رجوع به تلفن کردن و تلفن شود.
-
تلفن کردن
لغتنامه دهخدا
تلفن کردن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اقدام به مکالمه ٔ تلفنی . با تلفن مکالمه کردن . چنانکه گویند: من امروز به فلانی در اصفهان تلفن کردم و جریان را به او گفتم . رجوع به ماده ٔ قبل و تلفن شود.
-
تلفن کشیدن
لغتنامه دهخدا
تلفن کشیدن . [ ت ِ ل ِ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) قرار دادن دستگاه تلفن در نقطه ای و اتصال دادن سیم ارتباط آن به مرکز تلفن . رجوع به تلفن شود.
-
تلفن چی
لغتنامه دهخدا
تلفن چی . [ ت ِ ل ِ ف ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) متصدی تلفن . کسی که در پشت دستگاه مرکزی تلفن نشیند و تلفنهای تقاضاکنندگان را به نقاط مختلف وصل کند. کسی که روابط تلفنی را در نقاط مختلف میان اشخاص برقرار کند. رجوع به تلفن شود.
-
تلفن بی سیم
لغتنامه دهخدا
تلفن بی سیم . [ ت ِ ل ِ ف ُ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رادیو. و اساس آن مانند تلگراف بی سیم بر امواج الکترومانیتیک قرار دارد بدین ترتیب که دستگاه فرستنده مانند مهیج «هرتز» تولید امواج الکترومانیتیک می کند و در نقطه ٔ دیگر این امواج در اجسام هادی ج...