کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلخی چشیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلخی چشیده
لغتنامه دهخدا
تلخی چشیده . [ ت َ چ َ / چ ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) به معنی محنت دیده است . (آنندراج ). سختی دیده . (ناظم الاطباء) : هرکجا سختی کشیده و تلخی چشیده ای را بینی خود را به شره در کارهای مخوف اندازد. (گلستان ).
-
واژههای مشابه
-
گوشت تلخی
لغتنامه دهخدا
گوشت تلخی . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عمل گوشت تلخ . بداَدایی . بدگوشتی . (یادداشت مؤلف ). نچسبی .
-
تلخی بردن
لغتنامه دهخدا
تلخی بردن . [ ت َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) سختی کشیدن . تحمل رنج و مشقت : بشیرین زبانی توان برد گوی که پیوسته تلخی برد تندخوی . سعدی (بوستان ).رجوع به تلخی و ماده ٔ بعد شود.
-
تلخی کردن
لغتنامه دهخدا
تلخی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خشونت و تندی کردن . بدخویی کردن . درشتی کردن : گر نمکدان پرشکر خواهی مپرس تلخیی کان شکرستان می کند. سعدی .رجوع به تلخی و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تلخی چش
لغتنامه دهخدا
تلخی چش . [ ت َ چ َ / چ ِ ] (نف مرکب ) رنج بر. که تحمل سختی و محنت و مشقت کند : بسا تنگ عیشان تلخی چشان که آیند در حله دامن کشان . سعدی (بوستان ).رجوع به تلخی و ماده ٔ بعد شود.
-
رگ تلخی
لغتنامه دهخدا
رگ تلخی . [ رَ گ ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) تلخی که در گلاب باشد. (آنندراج ) : آن گل چو در عرق شود از آتش عتاب چین چین او رگ تلخی است در گلاب (کذا). حاجی طالب نصیب اصفهانی (از آنندراج ).- رگ تلخی داشتن ؛ دارای طعم مایل به تلخی (تلخوش ) بودن (می...
-
جستوجو در متن
-
چشیده
لغتنامه دهخدا
چشیده . [ چ َ / چ ِ دَ / دِ ](ن مف ) چیزی که مزه شده و چاشنی شده باشد. (ناظم الاطباء). مأکول یا مشروب مزه شده و چاشنی شده : هر نعمتی که هست بعالم چشیده ای هر لذتی که هست سراسر چشیده گیر. سعدی . || کسی که مزه نموده باشد. (ناظم الاطباء). آن کس که طعم ...
-
سختی کشیده
لغتنامه دهخدا
سختی کشیده . [ س َ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پریشان و تنگدست . (ناظم الاطباء). مشقت دیده . مصیبت زده : کنون دانم که آن سختی کشیده بمشکوی ملک باشد رسیده . نظامی .چه جویی ازمن سختی کشیده ز آسانی بدشواری رسیده . نظامی .هر کجا سختی کشیده و تلخی چش...
-
چشیدن
لغتنامه دهخدا
چشیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک چیزی خوردن برای استعلام لذت و مزه ٔ آن . (آنندراج ). مزه کردن و احساس مزه و طعم نمودن . (ناظم الاطباء). از چیزی اندک خوردن . (فرهنگ نظام ). امتحان کردن طعم و مزه ٔ مأکولات و مشروبات . چاشنی کردن و چاشنی گرفتن . آگ...
-
شور
لغتنامه دهخدا
شور. (ص ) چیز پرنمک . (رشیدی ). نمکین . (غیاث اللغات ). چیزی پرنمک . (انجمن آرا) (آنندراج ). نمکین و هر چیز که طعم نمک در آن باشد. (ناظم الاطباء). طعمی و لذتی باشد معروف . (برهان ) (از جهانگیری ). چیزی که در آن مزه ٔ نمک بیش از اعتدال باشد. پرنمک . (...
-
کشیده
لغتنامه دهخدا
کشیده . [ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] (ن مف ) طویل . دراز. (ناظم الاطباء). ممتد. ماد. ممدود. مدید. (یادداشت مؤلف ) : درازتر ز غم مستمند سوخته جان کشیده تر ز شب دردمند خسته جگر. فرخی .حق سبحانه و تعالی ایام عمر مولانا صاحب الجلیل کافی الکفاة کشیده گرداناد. (...
-
نوش
لغتنامه دهخدا
نوش . (اِمص ) نوشیدن . (رشیدی ) (اوبهی ) (برهان قاطع) (جهانگیری )(آنندراج ) (انجمن آرا). آشامیدن . (برهان قاطع) (جهانگیری ). عمل نوشیدن . (فرهنگ فارسی معین ). اسم از نوشیدن است . (یادداشت مؤلف ). نوشیدن مطلقاً و نوشیدن می و باده نوشی : هوا پرخروش و ...
-
زهر
لغتنامه دهخدا
زهر. [ زَ ] (اِ) معروف است و به عربی سم گویند. (برهان ) (از جهانگیری ). سم و هر ماده ای که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوانی باشد و نیز مورث مرگ آن گردد و هر ماده ٔ مفسد و مهلکی که محتوی در بدن بعضی حیوانات بود مانند افعی و عقرب و جز آن . ...