کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلامیذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلامیذ
لغتنامه دهخدا
تلامیذ. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تلمیذ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). مثل تلامذة. (آنندراج ). رجوع به تلمیذ و تلام و تلامی شود.- تلامیذ بوالبشر ؛ کنایه از فرشتگان است . (انجمن آرا).- تلامیذ رحمن ؛ کنایه از شعراست . (انجمن آرا).- تلامیذ شیط...
-
جستوجو در متن
-
تلام
لغتنامه دهخدا
تلام . [ ت َ ] (ع اِ) تلامی و تلامیذ و تلامذه . ج ِ تلمیذ.(منتهی الارب ). شاگردان و آن در اصل تلامیذ بود است که یا و ذال را به جهت خفت حذف کرده اند. (آنندراج ). تلام و تلامی مخفف تلامیذ است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اعجمی معرب است و زرگران و ش...
-
اسطاث
لغتنامه دهخدا
اسطاث . [ ] (اِخ ) نام یکی از شاگردان بقراط. (ابن الندیم ). در تاریخ الحکماء قفطی آمده (ص 94): و من تلامیذ بقراط لاذن ماسرجس ساوری فولس و هو اجل ّ تلامیذه و خلیفته اسطاث غورس .
-
انجیل السبعین
لغتنامه دهخدا
انجیل السبعین . [ اِ لُس ْ س َ ] (اِخ ) کتابی است ازآن پیروان مانی که به بلامس [ یا تلامس احتمالاً محرف تلامیذ ] نسبت داده شده . در آثارالباقیه ٔ بیرونی و خطط مقریزی نام این کتاب آمده . (از مانی و دین او ص 201 و 304). و رجوع به همان کتاب و انجیل مانی...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن مصطفی بلالی . ادیب و فقیه ، از تلامیذ مولی سعدی . وی در مائه ٔ نهم هجری میزیست . او راست : فرائض اللاَّلی . قوانین الصرف . صورفتاوی مولی سعدی استاد خود که به سال 940 هَ .ق . گرد کرده است . شرح عربی و شرح ترکی قصیده ٔ برده ...
-
ابوالعباس
لغتنامه دهخدا
ابوالعباس . [ اَ بُل ْ ع َب ْ با ] (اِخ ) دینوری . احمدبن محمّد. یکی از مشایخ صوفیه و مولد وی در اواخر مائه ٔ سیم هجری بدینور است . اودرک صحبت عبداﷲ خراز و ابومحمد حریری و ابن عطار و رویم کرده و سلسله ٔ خویش بیوسف بن حسین می پیوندد. او از دینور به بغ...
-
عنصرة
لغتنامه دهخدا
عنصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (اِ) لغتی است عبری بمعنای اجتماع و محفل . (از اقرب الموارد).- عید عنصرة ؛ در نزد نصاری ، یادبود حلول روح القدس است بر تلامیذ، و آن بفاصله ٔ پنجاه روز پس از عید فصح قراردارد و در نزد یهود یادبود نزول شریعت است بر آنها به دست موسی...
-
جرجانی
لغتنامه دهخدا
جرجانی . [ ج ُ ] (اِخ )ابوعمران بن ابراهیم بن هانی بن خالدبن یزیدبن عبداﷲبن مهلب بن عیینةبن مهلب بن ابی صفرة. از فقهای بزرگ شافعی و از علما و زهاد بشمار است . و گروه کثیری از فقهای جرجان از متخرجین درس اویند و شیخ ابوبکر اسماعیلی از تلامیذ او است وی ...
-
حافظ مزنی
لغتنامه دهخدا
حافظ مزنی . [ ف ِ ظِ م ُ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن شیخ جمال الدین . از تلامیذ نووی . فقیه عالم به مذهب ، متبحر در اصول ، مشهور در ادب و عالم حدیث و حافظ اسانید است و چون نووی درگذشت دو تصنیف پاکنویس ناشده بجای ماند، یکی از آن دو تهذیب الاسماء و اللغات اس...
-
تلمیذ
لغتنامه دهخدا
تلمیذ. [ ت ِ ] (اِ) شاگرد. و این معرب تلمیذ است که بفتح باشد.(غیاث اللغات ) . شاگرد و محصل . (ناظم الاطباء). شاگرد و تلامذه جمع و ظاهراً فارسی است و عربی فصیح نیست و لهذا صاحب قاموس نیاورده ... (آنندراج ). شاگرد. ج ، تلام ، تلامی ، تلامیذ، تلامذة. (م...
-
افراییم
لغتنامه دهخدا
افراییم . [ ](اِخ ) ابن الزفان بن حسن بن اسحاق مکنی به ابوکثیر. یکی از مشاهیر اطبای عرب و از تلامیذ طبیب مشهور علی بن رضوان بوده . وی در زمان افضل بن امیرالجیوش در مصر بطبابت اشتغال داشت . او طبیبی بسیار حاذق بود و عشقی بخصوص بجمع و استنساخ کتب داشت ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابوحامد. در نامه ٔ دانشوران آمده است ، از فضلای منجمین اواسط مائه ٔ چهارم هجریه است و معاصر بوده است با الطائع ﷲ عباسی و زمان القادر باﷲ را نیز ادراک نموده . اصل او از صاغانست که قریه ای بوده است بمرورود خراسان ، و نشو و نمای ...
-
ابویعلی
لغتنامه دهخدا
ابویعلی . [ اَ بو ی َ ؟ ] (اِخ ) حمزةبن عبدالعزیز الملقب بسلّار یا سالار الدیلمی . یکی از اعاظم متقدمین فقهای شیعه . او اول کس است که اقامه ٔ جمعه را در زمان غیبت حرام شمرد. وی نزد مرتضی و مفید شاگردی کرده و از کبار تلامیذ این دو فقیه بزرگ است و اصل ...
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ )گاوکلاه . از عرفای مائه ٔ چهارم است و شرح حال او را شیخ الاسلام خواجه عبداﷲ انصاری در کتاب خود آرد که ابومنصور گاوکلاه بسرخس از مشاهیر بود و از مشایخ اهل ملامت و مرجع این طبقه بود وقتی از اوقات بجهت رفتن تلامیذ و یارانش بسف...