کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تلاق
لغتنامه دهخدا
تلاق . [ ت َ ] (ع مص ) صحبت و مجلس و انجمن و ملاقات . (ناظم الاطباء). تلاقی : لینذر یوم التلاق . (قرآن 40 / 15).عشق صورتها بسازد در فراق تا مصور سرکشد وقت تلاق . مولوی .رجوع به تلاقی شود.
-
تلاق
لغتنامه دهخدا
تلاق . [ت ِ ] (اِ) آن گوشت زیادتی را گویند که در میان فرج زنان است . (برهان ) (آنندراج ). ریشی که در میان فرج بود. (شرفنامه ٔ منیری ). بظر و گوشت پاره مانندی در بالای کس زنان که در ختنه بریده می شود. (ناظم الاطباء). وذره . وذقه . عنبلة. عنبل . عنتل ....
-
واژههای همآوا
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (اِخ ) سوره ٔ شصت وپنجمین از قرآن کریم ، و آن مدنیه و دوازده آیت است ، پس از تغابن و پیش از تحریم .
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح . (المصادر زوزنی ). رها کردن . (دهار). فسخ کردن عقد نکاح . سراح . (منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد...
-
جستوجو در متن
-
عنتل
لغتنامه دهخدا
عنتل . [ ع ُ ت ُ ] (ع ص ) سخت و درشت . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || (اِ) تلاق . (منتهی الارب ). تلاق و بظر. (ناظم الاطباء). عنبل . رجوع به عنبل شود.
-
بیظر
لغتنامه دهخدا
بیظر. [ ب َ ظَ ] (ع اِ) تلاق . (ناظم الاطباء). بظارة. بظر. تلاق . چوچوله . دلاغ . (یادداشت مؤلف ). || دشنام است مر داه را. (ناظم الاطباء). دشنامی است داهان (یعنی کنیزکان ) را. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به بظارة شود.
-
وذفة
لغتنامه دهخدا
وذفة. [ وَ ذَ ف َ ] (ع اِ) تلاق زن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
مثن
لغتنامه دهخدا
مثن . [ م َ ث َ ] (ع اِ) تلاقهای زنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تلاق زنان . (ناظم الاطباء).
-
انعتال
لغتنامه دهخدا
انعتال . [ اِ ع ِ ] (ع مص ) سخت کشیده شدن تلاق . || گذاشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شدن . رفتن . (یادداشت مؤلف ).
-
نیزج
لغتنامه دهخدا
نیزج . [ ن َ زَ ] (ع ص ) کس باریک ودراز تلاق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جهازالمراءة البظراء. (متن اللغة). و رجوع به نشوءاللغة ص 18 شود.
-
دلاغ
لغتنامه دهخدا
دلاغ . [ دِل ْ لا ] (ترکی ، اِ) دلاق . تلاق . چوچوله . بظر. بظارة. قنب . بیظر. قرن . فنج . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مصانة
لغتنامه دهخدا
مصانة. [ م َص ْ صا ن َ ] (ع ص ) کلمه ٔ دشنام است که به زن گویند «یا مصانة»؛ یعنی ای مکنده ٔ تلاق مادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به مصان شود.
-
بضر
لغتنامه دهخدا
بضر. [ ب َ ] (ع اِ) تلاق . لغتی است در بَظَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چوچوله . (یادداشت مؤلف ). دِلاّ غ . (یادداشت مؤلف ).