کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تكدّى پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تکدی
لغتنامه دهخدا
تکدی . [ ت َ ک َدْ دی ] (ع مص ) تکلف در سؤال . (از اقرب الموارد). حاجت خواهی از این و آن در کوی و برزن . گدائی . و رجوع به تکدیة شود.
-
تکدی کردن
لغتنامه دهخدا
تکدی کردن . [ ت َ ک َدْ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) گدائی کردن . صدقه خواستن . و رجوع به تکدی شود.
-
جستوجو در متن
-
صدقه خواستن
لغتنامه دهخدا
صدقه خواستن . [ ص َ دَ ق َ / ق ِ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) گدائی کردن . تکدی کردن . دریوزه کردن . رجوع به صدقه شود.
-
پارسه
لغتنامه دهخدا
پارسه . [ س َ / س ِ ] (اِ مرکب ) گدائی . (برهان ). تکدّی . پَرسه . || گدا. (غیاث اللغات ).
-
تگدی کردن
لغتنامه دهخدا
تگدی کردن . [ ت َ گ َدْ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) گدائی کردن . (ناظم الاطباء). رجوع به تکدی شود.
-
کداء
لغتنامه دهخدا
کداء. [ ک َددا ] (ع ص )بسیار گدایی کننده . (یادداشت مؤلف ). علی الکداء ویحک کم تکدی . (از ترجمان البلاغه ٔ رادویانی ، ص 108).
-
کدی
لغتنامه دهخدا
کدی . [ ک َ ] (از ع ، اِمص ) مأخوذ از تکدی عربی . گدایی . درخواست . سؤال : موت را از غیب می کرد اوکدی ان فی موتی حیاتی می زدی .مولوی .
-
تکدیة
لغتنامه دهخدا
تکدیة. [ ت َ ی َ ] (ع مص ) طلب و استدعا کردن . کدی الرجل تکدیة ساءَل فهو مُکَدّ. (از اقرب الموارد). رجوع به تکدی شود.
-
متکدی
لغتنامه دهخدا
متکدی . [ م ُ ت َ ک َدْ دی ] (ع ص ) گدایی کننده . در یوزه گر. گدا. حاجت خواه . سائل . سائل بکف . (ازیادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به تکدی شود.
-
تگدی
لغتنامه دهخدا
تگدی . [ ت َ گ َدْ دی ] (اِ) گدایی و دریوزه گری . (ناظم الاطباء). گدیه کردن . (آنندراج ) : به چهارسوی تگدی چو مشتری کردن نهاده ست شب و روز پای دکانش . شفائی (از آنندراج ).رجوع به تکدی شود.
-
گدایی کردن
لغتنامه دهخدا
گدایی کردن . [ گ َ / گ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تکدی کردن . دریوزه کردن . سؤال کردن . صدقه خواستن . تکدی : پادشاهیت میسر نشود بر سر خلق تا بشب بر در معبود گدائی نکنی . سعدی .وگر جور در پادشائی کنی پس از پادشاهی گدائی کنی . سعدی .سعدی شیرین سخن در راه ع...
-
نان طلبی
لغتنامه دهخدا
نان طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) تکدی . گدائی . تقاضا : خاقانیا ز نان طلبی آب رخ مریزکآن حرص کآب رخ برد آهنگ جان کند. خاقانی .|| پول پرستی . مقابل نام طلبی . رجوع به نام و نان شود.
-
مقیف
لغتنامه دهخدا
مقیف . [ م ُ ق َی ْ ی ِ ] (ع ص ) مرد غریب که بیان حالات خود کند از حسب و نسب و حاجت . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هر آنکه وقتی تو را ببیند گوید که من فلان پسر فلانم و از فلان جا هستم و سپس از تو تکدی کند. (ازاقرب الموارد). || قیافه شناس . (یادداشت ب...
-
شی ٔا
لغتنامه دهخدا
شی ٔا. [ ش َ ئُل ْ لاه ](ع اِ مرکب ) (مخفف شی ٌٔ ﷲ) یک نوع از تعظیم و تکریم و سلام که معمول دراویش می باشد. (از ناظم الاطباء).- شی ٔاﷲ زدن ؛ (عوام شیداﷲ زدن گویند) ظاهراً اصل این کلمه شیئاً ﷲ بوده است . (یادداشت مؤلف ).- شی ءاللهی ؛ با یای مصدری و «...