کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقلیدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقلیدی
لغتنامه دهخدا
تقلیدی . [ ت َ ] (ص نسبی ) منسوب و متعلق به تقلید. (ناظم الاطباء). پیرو. مقلد. کسی که بی تعقل و تأمل دنباله روی از دیگری کند : مپذیر قول جاهل تقلیدی گرچه بنام شهره ٔ دنیا شد. ناصرخسرو.از آن حکیم ، چو تقلیدی این سخن بشنودبه جهل گفت چه دانیم ما، مگر د...
-
جستوجو در متن
-
کاراواژ
لغتنامه دهخدا
کاراواژ. (اِخ ) پولیدورو کالدارا مشهور به کاراواژ نقاش ایتالیائی متولد در «کاراواژیو» (1495 - 1543). امتیاز او در نقاشی تقلیدی است .
-
نقلی
لغتنامه دهخدا
نقلی . [ ن َ ] (ص نسبی ) منقول از روی چیزی . نقل کرده شده . (ناظم الاطباء). مقابل عقلی . || قابل نقل کردن و روایت کردن . روایت کردنی . بازگفتنی . || ساختگی . تقلیدی . (ناظم الاطباء).
-
متتبع
لغتنامه دهخدا
متتبع. [ م ُ ت َ ت َب ْ ب ِ ] (ع ص ) آن که تتبع کند. آن که استقراء کند. (یادداشت دهخدا). طلب کننده چیزی را و رونده در پی آن .(آنندراج ) || مشغول و ملازم در تجسس و تجسس کننده . (ناظم الاطباء). تتبعکننده و تجسس کننده . مطالعه کننده . ج ، متتبعین . || ت...
-
ابشالوم
لغتنامه دهخدا
ابشالوم . [ اَ ] (اِخ ) (از اَب ، پدر + شالوم ، به عبری ، سلامت ) پسر داود از معکه دختر تلما پادشاه جشور. او بر پدر خویش قیام کرد و پس از جنگی مغلوب گردید و بگریخت و گیسوان بلند او بدرختی پیچیده بدان بیاویخت . در آن حال یوآب یکی از سرداران داود وی را...
-
عمو
لغتنامه دهخدا
عمو. [ ع َ ] (از ع ، اِ) عم عربی است که در تداول فارسی عمو گویند. برادر پدر. عم . افدر. اودر. کاکا.رجوع به عم شود. || گاه به مردم عامی یا به دوستان نزدیک خود نیز عمو خطاب کنند : رو توکل کن تو با کسب ای عموجهد میکن کسب میکن موبمو. مولوی .- عموجان ؛ خ...
-
بی ز
لغتنامه دهخدا
بی ز. [ زِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از : بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن هم برأی و عقل خود اندیشه کن . مولوی .بی ز ابراهیم نمرود گران کرد با کرکس سفر تا بآسمان . مولوی .چون چراغی بی ز زیت و بی فتیل نی کثیرستش ز نور و نی قلیل . مولوی...
-
کمال پاشازاده
لغتنامه دهخدا
کمال پاشازاده . [ ک َ دَ / دِ ] (اِخ ) شمس الدین احمدبن سلیمان مشهور به کمال پاشازاده از علمای مشهور عثمانی و از مردم ادرنه است . جدش از امرای عثمانی بود و وی از همان اوان کودکی به کسب علم پرداخت و پس از آنکه فی الجمله در علم کمالی یافت همراه اردوی س...
-
جرفادقانی
لغتنامه دهخدا
جرفادقانی . [ ج ُ دَ / دِ ] (اِخ ) ناصح بن ظفربن سعد منشی مکنی به ابوالشرف صاحب ترجمه ٔ تاریخ عتبی معروف بتاریخ یمینی است وی از مشاهیر نویسندگان فارسی اواخر قرن ششم بشمار است . ملک الشعراء بهار در سبک شناسی آرد: جرفادقانی معاصر سلطان طغرل آخرین ملوک ...
-
اصول موضوعه
لغتنامه دهخدا
اصول موضوعه . [ اُ ل ِم َ / مُو ع َ / ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مبادی تصدیقی که مخاطب بواسطه ٔ حسن ظن به متکلم به صحت آنها معترف است . مبادی ناآشکاری که بخودی خود در علم مسلم نباشند و بر سبیل حسن ظن آنها را بپذیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و ...
-
شهره
لغتنامه دهخدا
شهره . [ ش ُ رَ / رِ ] (از ع ، ص ) مشهور و نامدار و نامور. (ناظم الاطباء) : ای طرفه ٔ خوبان من ای شهره ٔ ری لب را بسر دزک بکن پاک از می . رودکی .شاعر شهید و شهره فرالاوی وآن دیگران بجمله همه راوی . رودکی .میمد، ناحیتی است شهره و آبادان و بسیارنعمت و ...
-
مزور
لغتنامه دهخدا
مزور. [ م ُ زَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تزویر. کژ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دروغ . (از اقرب الموارد) (دهار). مزخرف . مموَّه . بهتان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : کنون خسرو شیرکش خوانمت من که این نام بر تو نباشد مزور. فرخی (دیوان چ دبیرسیاق...
-
مفت
لغتنامه دهخدا
مفت . [ م ُ ] (ص ، ق ) رایگان و بدون مزد و بدون اجرت که چلمله و شایان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رایگان . به رایگان . مجان . مجاناً. بی بها. بی قیمت . آنچه بی رنج وکوشش به دست آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه بی رنج و محنت به دست آید. (آنندراج ...
-
سلوکیان
لغتنامه دهخدا
سلوکیان . [ س ِ ] (اِخ ) ج ِ سلوکی . منسوب به سلوکوس . سلسله ای از مقدونیان که پس از اسکندر در ایران تشکیل شد (312 - 50 ق .م .).مؤسس این سلسله سلوکوس اول است . سلوکیان که جانشین هخامنشیان گردیدند و تقریباً جمیع متصرفات آنان را در دست داشتند و بخش اع...