کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقلب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقلب کردن
لغتنامه دهخدا
تقلب کردن . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دورویی کردن . و نادرستی کردن و خیانت نمودن . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
ناراستی کردن
لغتنامه دهخدا
ناراستی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خیانت . (ترجمان قرآن ). نادرستی کردن . تقلب . تزویر.
-
نارو زدن
لغتنامه دهخدا
نارو زدن . [ رَ / رُو زَ دَ ] (مص مرکب ) نارفاقتی کردن . شرط رفاقت به جای نیاوردن . خیانت ورزیدن . تقلب کردن . فریب دادن .- نارو زدن به کسی ؛ به او خیانت کردن .
-
بامبول زدن
لغتنامه دهخدا
بامبول زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، حقه زدن . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). حقه سوار کردن . شیوه زدن . تقلب کردن . کارهای ناروا و دغل و نهانی کردن . کلک زدن : فلان بامبول زن غریبی است ؛ سخت حقه باز است . (از فرهنگ نظام ).
-
پشت هم انداختن
لغتنامه دهخدا
پشت هم انداختن . [ پ ُ ت ِ هََ اَ ت َ ] (مص مرکب ) پشت هم اندازی در اوراق قمار کردن ، یعنی ورقها را بدانگونه پشت یکدیگر جای دادن که اوراق برنده نصیب دغل باز شود. دسیسه . تقلب کردن . شیادی کردن . || در دنبال یکدیگر قرار دادن چنانکه برگه ها و یادداشتها...
-
بر زدن
لغتنامه دهخدا
بر زدن . [ ب ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) در اوراق قمار، پس و پیش کردن ورق ها تا دغلی و تقلب در آن نباشد. زیرو روی کردن اوراق قمار تا نباید حریف دغلبازی آنرا بسود خود مرتب کرده باشد. زیرو زبر کردن اوراق بازی تا اگر حریفان دغل پشت هم اندازی کرده باشند باطل گر...
-
قلبی
لغتنامه دهخدا
قلبی . [ ق ُل ْ ل َ بی ی ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر که در زیرورو کردن امور بصیرت دارد. (اقرب الموارد). رجوع به قُلَّب شود.
-
حساب برهم زدن
لغتنامه دهخدا
حساب برهم زدن . [ ح ِ ب َ هََ زَ دَ ] (مص مرکب ) پریشان کردن و سررشته ٔ حساب از دست دادن : شکرلب میشنید و دم نمی زدحساب ناز را برهم نمی زد. سلیم (از آنندراج ) (ارمغان آصفی ).|| تقلب کردن در حساب . || جر زدن در قمار.
-
قلب
لغتنامه دهخدا
قلب . [ ق ُل ْ ل َ ] (ع ص ) حیله ساز ماهر در تقلب . (منتهی الارب ). حیله گر بینا به زیرورو کردن کار: رجل حُوَّل ٌ قُلَّب ٌ و حُولی قلبی و حولی قلب . (اقرب الموارد). رجوع به قلبی شود.
-
جر
لغتنامه دهخدا
جر. [ ج ِ ](اِ) پایین . (واژه نامه ٔ طبری ). مقابل جور به معنی بالا. مؤلف این کلمه را به این معنی بفتح جیم ضبط کرده است . || (اِ صوت ) حکایت آواز و دریدن جامه یا کاغذ و مانند آن . بانگ دریدن جامه و امثال آن .(یادداشت مؤلف ). || پاره کردن . دریدن .-...
-
دست انداختن
لغتنامه دهخدا
دست انداختن . [ دَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) انداختن دست .قرار دادن دست . درآوردن دست گرد چیزی یا فراز چیزی :تلکد؛ دست انداختن در گردن کسی . (از منتهی الارب ).- دست در روی کسی انداختن ؛ به روی او دست بلند کردن . دست برآوردن بر کسی به قصد لت یا سیلی زدن بر...
-
دغاکردن
لغتنامه دهخدا
دغاکردن . [ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب )حیله کردن . فریب بکار بردن . تقلب کردن : آنکس که دغایی کند او با ملک مازو بازنگردد ملک ما به دغایی . منوچهری .بدادوصل مده بوسه جان بخواهم دادولیک گاه شمردن دغا نخواهم کرد. امیر خسرو (از آنندراج ). || تقلب و حیله کرد...
-
بزبازی
لغتنامه دهخدا
بزبازی . [ ب ُ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل بزباز. (فرهنگ فارسی معین ). عمل آنکه بازی و جستن و رقاصی به بز یاد میدهد. (انجمن آرای ناصری ). رقصانیدن بز و بوزنه .(غیاث اللغات ). رقصاندن بز. (آنندراج ) : ای بسا شیر که آموختیش بزبازی سوی بازار که برجه هله زی...
-
دستک زدن
لغتنامه دهخدا
دستک زدن . [ دَ ت َ زَ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن برای خواندن و طلب کردن کسی . (آنندراج ). دست زدن . بر هم کوفتن دو کف دست طرب و شادی را. چنگه زدن ، و آن زدن دو دست است بر یکدیگر که از آنها آوازی برآید. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). || به اصطلاح...