کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقرير پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تقریر
لغتنامه دهخدا
تقریر. [ ت َ ] (ع مص ) فا اقرار آوردن . (تاج المصادر بیهقی ). به اقرار آوردن . (زوزنی ) (صراح اللغة) (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). به اقرار و اعتراف آوردن کسی را. (از اقرب الموارد). مقر ساختن کسی را بر حق و اذعان بدان . (از ...
-
طلب تقریر
لغتنامه دهخدا
طلب تقریر. [ طَ ل َ ب ِ ت َ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به طلب اشهاد شود.
-
تقریر افتادن
لغتنامه دهخدا
تقریر افتادن . [ ت َ اُ دَ ] (مص مرکب ) گفتن . بیان کردن : اینقدر از فضایل این پادشاه تقریر افتاد. (کلیله و دمنه ). اینقدر از فضایل ملک که تالی و تابع دین است تقریر افتاد.(کلیله و دمنه ). این حکمتی چند موجز از خصایص ملک ودولت ... تقریر افتاد. (کلیله ...
-
تقریر بستن
لغتنامه دهخدا
تقریر بستن . [ ت َ ب َ ت َ ] (ع مص ) در عبارت زیر ظاهراً بمعنی اداره کردن ناحیتی است به برگماشتن متصرفان و عاملان در آن : و مجدالملک به پارس بوده با جد این بنده که تقریر پارس می بست به ابتداء عهد کریم جلالی رعاه اﷲ. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 118).
-
تقریر پذیرفتن
لغتنامه دهخدا
تقریر پذیرفتن . [ ت َ پ َ رُ ت َ ] (مص مرکب ) استوار شدن . تثبیت شدن . مسلم گردیدن : چون شکسته شود آن لشکر انبوه از تونام لشکرشکنی بر تو پذیرد تقریر.سوزنی .
-
تقریر رفتن
لغتنامه دهخدا
تقریر رفتن . [ ت َ رَ ت َ ] (مص مرکب ) بعهده گرفتن . به ذمه گرفتن : اعیان و اقارب زبده ٔ مواکب خویش را بخدمت سلطان فرستاد و تضرعها کرد و ملتزم جزیت و فدیه شد و سی مربط فیل تقریر رفت که از نخب اقبال خویش فرستد و مال موافقه با وی مقرر گرداند. (ترجمه ٔ ...
-
تقریر کردن
لغتنامه دهخدا
تقریر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی بیان مطلب و اظهار استعمال شده و میشود. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بیان کردن . شرح کردن : و چون این فصل تقریر کرده شود و خان نشاط کند که عهد بسته آید و عده ای بستانی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 211). شک نیست که م...
-
خوش تقریر
لغتنامه دهخدا
خوش تقریر. [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ](ص مرکب ) فصیح . نطاق . (ناظم الاطباء). آنکه مسائل علمی را خوب بیان کند. آنکه تقریر خوب دارد. که با گشاده زبانی ادای مطلب کند. که مطلبی را نیکو بازگوید.
-
جستوجو در متن
-
تقریرات
لغتنامه دهخدا
تقریرات . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقریر. بیانات و توضیحات و اقوال و گفتار. (ناظم الاطباء). رجوع به تقریر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
خوش تقریری
لغتنامه دهخدا
خوش تقریری . [ خوَش ْ / خُش ْ ت َ ] (حامص مرکب ) حالت خوش تقریر. عمل خوش تقریر. فصاحت . (یادداشت مؤلف ).
-
کندبیان
لغتنامه دهخدا
کندبیان . [ ک ُ ب َ ] (ص مرکب ) کسی که در بیان و تقریر کند است . (فرهنگ فارسی معین ).
-
کندبیانی
لغتنامه دهخدا
کندبیانی . [ ک ُ ب َ ] (حامص مرکب ) کند بودن در بیان و تقریر. (فرهنگ فارسی معین ).
-
تقاریر
لغتنامه دهخدا
تقاریر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تقریر. (ناظم الاطباء).
-
وثاقت
لغتنامه دهخدا
وثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.