کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقرب کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تقرب کردن
لغتنامه دهخدا
تقرب کردن . [ ت َ ق َرْ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نزدیک شدن . نزدیکی کردن : و ایمن چون توان بود بر منوچهر که این عهد به نزدیک وی رسد و به توقیع خداوند آراسته گشته تقربی کند و به نزدیک سلطان محمود فرستد و از آن بلا خیزد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 131). گفتم ...
-
واژههای مشابه
-
تقرب داشتن
لغتنامه دهخدا
تقرب داشتن . [ ت َ ق َ ر رُ ت َ ] (مص مرکب ) محرم بودن . (ناظم الاطباء). نزدیکی داشتن . قرابت : هرچند آن بر هوای پادشاهی بزرگ کردندو تقربی داشتند بزرگ . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 248).بدر خدای قربی طلب ای ضعیف همت که نمانداین تقرب که به پادشاه داری . سعد...
-
جستوجو در متن
-
تنسب
لغتنامه دهخدا
تنسب . [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) دعوی خویشاوندی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). دعوی کردن خویشی و نزدیکی کسی را، منه المثل : القریب من تقرب لا من تنسب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
سلوک کردن
لغتنامه دهخدا
سلوک کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سفر کردن . || مدارا کردن . || پیروی نمودن رسم و عادت کسی را. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح عرفان ) سلوک طی مدارج خاص را گویند که همواره سالک باید طی کرده تا بمقام وصل و فنا برسد که از جمله ٔ مدارج توبت ، مجاهدت ، خل...
-
نزدیک کردن
لغتنامه دهخدا
نزدیک کردن . [ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تقریب . ادناء. استدناء. پیش آوردن : گوش را نزدیک کن کآن دور نیست لیک نقل آن به تو دستور نیست . مولوی .|| تقرب دادن : باید که جَلد باشی اندر کارها که من آگاهم از طاعت و تو را نزدیک کنم و برکشم و نیکوئی فرمایم . (...
-
مطایبت
لغتنامه دهخدا
مطایبت . [ م ُ ی َ / ی ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) شوخی و مزاح کردن . هزل و خوش منشی کردن . مطایبة : من اینهمه ز طریق مطایبت گفتم مگر نگویی کاین ژاژ باشد و هذیان . فرخی .گفت مرا به کیفیت آن بر واقف نگردانی تا همچنین تقرب کنم و بر مطایبتی که رفت استغفار گو...
-
اکراب
لغتنامه دهخدا
اکراب . [ اِ ] (ع مص ) کرب بستن دلو را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کریب بستن دلو را. (از اقرب الموارد). || پر کردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || شتافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد)(از ناظم الاطب...
-
توسیل
لغتنامه دهخدا
توسیل . [ ت َ ] (ع مص ) نزدیکی جستن . (زوزنی ). نزدیکی جستن به چیزی و کاری کردن که بدان نزدیکی و تقرب دست دهد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یقال :وسل اﷲ تعالی وسیلة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
دی
لغتنامه دهخدا
دی . (اِخ ) جان (1527 تا 1608 م .) کیمیاگر و ریاضیدان انگلیسی . چند سالی در اروپا زیست و مدعی بود که فلزات را به طلا تبدیل کرده است . نزد ملکه ٔ الیزابت تقرب داشت ولی در تنگدستی درگذشت . محاسباتی برای آماده کردن زمینه ٔ قبول تقویم گرگوری در انگلستان ...
-
از بیخ
لغتنامه دهخدا
از بیخ . [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ، ق مرکب ) از بن . از اصل . - از بیخ افتادن و از بیخ برکنده شدن ؛ انقعاث . انقعاف . انقعار. انجعاف . تقرب . (منتهی الارب ).- از بیخ برانداختن و از بیخ برکندن و برکشیدن و برآوردن ؛ از بن برآوردن . (آنندراج ). قلع. اق...
-
تواضع نمودن
لغتنامه دهخدا
تواضع نمودن . [ ت َ ض ُ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) تواضع کردن . فروتنی نمودن : طاهر نزدیک وی [حضرت رضا] آمد سخت پوشیده و خدمت کرد و بسیار تواضع نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 136). با مردم بر سبیل تواضع نمودن و خدمت کردن نیکو رفتی . (تاریخ بیهقی ای...
-
تشفع
لغتنامه دهخدا
تشفع. [ ت َ ش َف ْ ف ُ ] (ع مص ) شفاعت کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). شفاعت خواستن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد). || در جمله ٔ زیر به معنی درخواست و خواهش کردن آمده است : و از من اندرخواست به وج...
-
قصد
لغتنامه دهخدا
قصد. [ ق َ ] (ع مص ) میانه راه رفتن . || عدل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ضد افراط. || در هزینه میانگین اسراف و تقتیر را گرفتن . (اقرب الموارد). || اعتماد کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || عمد. تعمد. || راست بودن راه . (اقرب الموارد). |...