کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تقاضا كرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
تقاضا آمدن
لغتنامه دهخدا
تقاضا آمدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص مرکب ) تقاضا برآمدن . میل کردن . خواهان شدن : چو کار از پای بوسی برتر آمدتقاضای دهان بوسی برآمد. نظامی .تقاضای آن شوی چون آیدش که از سنگ وآهن برون آیدش . نظامی .رجوع به تقاضا و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
تقاضا داشتن
لغتنامه دهخدا
تقاضا داشتن . [ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) میل داشتن . خواهان بودن . طلب کردن : مقصد ناله ٔ دل از من مدهوش مپرس شوق مست است ندانم چه تقاضا دارد. میرزا بیدل (از آنندراج ).رجوع به تقاضا و دیگر ترکیب های آن شود.
-
تقاضا شدن
لغتنامه دهخدا
تقاضا شدن . [ ت َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) احتیاج غایط شدن ، این اصطلاح اطباست . (آنندراج ) : داد جلابی نمیدانم چه بود اجزای اوآسمان را شد تقاضایی وبر تیگاله رید.درویش واله هروی (از آنندراج ).
-
تقاضا کردن
لغتنامه دهخدا
تقاضا کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خواستن و خواهش نمودن . (ناظم الاطباء). مطالبه : حاجت شود روا چو تقاضا کند کرم رحمت روان شودچو اجابت شود دعا. خاقانی .روزی که بر صحرا مجتمع بودند ناصرالدین او را تقاضای سخت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).ابریق گر آب...