کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفکر کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفکر کردن
لغتنامه دهخدا
تفکر کردن . [ ت َ ف َک ْ ک ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندیشیدن و فکر کردن . (ناظم الاطباء) : چو در عادت او تفکر کنی همه غدر و مکر و فریب و دهاست . ناصرخسرو.تفکر کن از این معنی تو در شاهین و مرغابی گریزان است این از آن و آن بر این ظفر دارد. ناصرخسرو.باز در...
-
جستوجو در متن
-
هوشیدن
لغتنامه دهخدا
هوشیدن . [ دَ] (مص ) تعقل کردن . (برهان ). تعقل و تفکر کردن در کاری . (آنندراج ) (انجمن آرا). || به زبان پهلوی خشک شدن : بهوشید؛ خشک شد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی ).
-
تهدی کردن
لغتنامه دهخدا
تهدی کردن . [ ت َ هََ دْ دی ک َ دَ ] (مص مرکب ) راه یافتن : و چون خبر واقعه ٔ او به سلطان غیاث الدین رسید تفکر و تحیر به احوال او تهدی کرد و عجز و ضعف تصدی نمود. (جهانگشای جوینی ). رجوع به تهدی شود.
-
تفکیر
لغتنامه دهخدا
تفکیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندیشه کردن . (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفکر شود.
-
افتکار
لغتنامه دهخدا
افتکار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اندیشه نمودن . (ناظم الاطباء). اندیشیدن . تفکر کردن . فکر کردن . تخیل . اندیشه : خویش را در خواب کن زین افتکارسر ز زیر خواب در یقظه برآر. مولوی .هست ذرات خواطر و افتکارپیش خورشید حقایق آشکار. مولوی .گر چه خود اندر محل افتکا...
-
ممأنة
لغتنامه دهخدا
ممأنة. [ م ُ ءَ ن َ ] (ع مص ) با اندیشه کاری کردن . (منتهی الارب ). دراندیشیدن در کاری . (از شرح قاموس ). اندیشیدن در کاری . (از اقرب الموارد).مئان . (منتهی الارب ). مأن فی الامر ممأنة و مِئاناً؛ با اندیشه و تفکر کرد آن کار را. (ناظم الاطباء).
-
غنچه نشستن
لغتنامه دهخدا
غنچه نشستن . [ غ ُ چ َ / چ ِ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) غنچه خسپیدن . نشستن در حال فراهم کردن دست و پای خود، و این هنگام تأمل و تفکر باشد : فصل گل میگذرد بی قدح و جام مباش غنچه منشین گره خاطر ایام مباش . صائب (از بهار عجم ) (آنندراج ).رجوع به غنچه خسپ...
-
رویئة
لغتنامه دهخدا
رویئة. [ رَ ءَ ](ع اِ) رویة. فکر و اندیشه . (ناظم الاطباء). با قلب همزه به یاء و ادغام یاء گویند اسم است از رَوَءَ؛ به معنی تفکر و نظر کردن در کارها و آن حالتی است بین بداهت و تصمیم ، یعنی اندیشیدن امری را پس از تصور آن و پیش از تصمیم گرفتن به آن . (...
-
مبالات
لغتنامه دهخدا
مبالات . [ م ُ ] (ع مص ، اِمص ) (از «مبالاة» عربی ) باک داشتن . (دهار) (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (غیاث ) (آنندراج ). || اندیشه کردن . (غیاث ). التفات کردن . (آنندراج ). مأخوذ از تازی تدبیر و اندیشه و تفکر در کار و قید ...
-
نگرستن
لغتنامه دهخدا
نگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص ) مخفف نگریستن . دیدن . نگاه کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نظر کردن . نظاره کردن . نگریدن . (یادداشت مؤلف ) : منگراندر بتان که آخر کارنگرستن گرستن آرد بار. سنائی .بنگرستند گشنی دیدند در راهی با زنی سروبازی می کرد....
-
تدبر
لغتنامه دهخدا
تدبر. [ ت َ دَب ْ ب ُ ] (ع مص ) به اندیشه از پی کاری فراشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بیندیشیدن . (دهار). پس کار اندیشیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). اندیشه کردن و حقیقت چیزی دریافتن . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
گردن خاریدن
لغتنامه دهخدا
گردن خاریدن . [ گ َ دَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عذر آوردن و بهانه کردن باشد. کنایه از بهانه آوردن و درنگ کردن است .(آنندراج ). اظهار تفکر و تحیر. (غیاث ) : ز تیغی کآنچنان گردن گذاردچه خارد خصم اگر گردن نخارد. نظامی .پس از صد وعده کم دادی ترا امروز می...
-
تکرار
لغتنامه دهخدا
تکرار. [ ت َ ] (ع مص ) حمله کردن بر کسی و میل نمودن و مهربانی کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): کر علیه کراً و کروراً و تکراراً؛ عطف و حمل ، یقال : انهزم عنه ثم کر علیه . (اقرب الموارد). || بازگردیدن از کسی و بازگردانیدن ، لازم و متعدی است . (منت...
-
غنچه گشتن
لغتنامه دهخدا
غنچه گشتن . [ غ ُ چ َ / چ ِ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از جمع شدن و گرد آمدن و فراهم آمدن ، و با لفظدهان (یا دهن ) و کف نیز استعمال میشود : نقد ما چون زر گل در طبق افلاک است کف ما غنچه نگردد چوشود صاحب مال . شفیع اثر (از بهار عجم ذیل غنچه بودن ).|| ک...