کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفهیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفهیم
لغتنامه دهخدا
تفهیم . [ ت َ ] (ع مص ) دریاوانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (آنندراج ). فهمانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). فهمانیدن و دریافت کنانیدن . تدریس و تعلیم و آموختگی . (ناظم الاطباء). و با لفظ کردن ...
-
واژههای همآوا
-
تفحیم
لغتنامه دهخدا
تفحیم . [ ت َ ] (ع مص ) نارفتن اول شب تا تاریکی شب بشود. (تاج المصادربیهقی ). سیرناکردن در تاریکی اول شب . || سیاه گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). با زغال سیاه کردن . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
مفهم
لغتنامه دهخدا
مفهم . [ م ُ هََ / م ُ ف َهَْ هََ ] (ع ص ) فهم کرده شده . دریافت شده . (از ناظم الاطباء). فهمانیده شده . و رجوع به افهام و تفهیم شود.
-
مفهم
لغتنامه دهخدا
مفهم . [ م ُ هَِ / م ُ ف َهَْ هَِ ] (ع ص ) آنکه فهم می کند و دریافت می نماید. (ناظم الاطباء). آنکه می فهماند. و رجوع به افهام و تفهیم و مدخل قبل شود.
-
تلقین دادن
لغتنامه دهخدا
تلقین دادن . [ ت َ دَ ] (مص مرکب ) تلقین کردن . (یادداشت به خطمرحوم دهخدا). تعلیم دادن . تفهیم کردن : حدیث آرزومندی که در این نامه ثبت افتادهمانا بی غلط باشد که حافظ داد تلقینم . حافظ.رجوع به تلقین و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
دریا وانیدن
لغتنامه دهخدا
دریا وانیدن . [ دَرْ دَ ] (مص مرکب ) دریابانیدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). آموزاندن . فهماندن . افقاه . افهاء. الحان . (تاج المصادر بیهقی ). تفهیم . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ).
-
فهمانیدن
لغتنامه دهخدا
فهمانیدن . [ ف َ دَ ] (مص جعلی ) فهماندن . مطلبی را به دیگری حالی کردن . موجب فهمیدن شخصی دیگر شدن . (فرهنگ فارسی معین ). از فهم عربی و پساوند مصدری متعدی فارسی ساخته شده است . تفهیم . حالی کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
مفاطنة
لغتنامه دهخدا
مفاطنة. [ م ُ طَ ن َ ] (ع مص ) بازگردانیدن سخن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دوباره گفتن سخن برای کسی تفهیم او را. (از اقرب الموارد). || با هم زیرکی نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
حالی کردن
لغتنامه دهخدا
حالی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، تلقین کردن . افهام . فهمانیدن . ملتفت کردن . نیک فهمانیدن . تفهیم . دریاباندن . منکشف کردن . مکشوف کردن . فهماندن . واقف کردن . تعریف کردن . معروف کردن . تنبیه کردن . متنبه کردن . منتبه کردن . مطلع کر...
-
دریابانیدن
لغتنامه دهخدا
دریابانیدن . [ دَرْ دَ ] (مص مرکب ) دریاباندن . (متعدی دریافتن ). به دریافتن داشتن . دریافت کنانیدن . (ناظم الاطباء). شناسانیدن . فهماندن . فهمانیدن . تفهیم . حالی کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). اًدراء. (ترجمان القرآن جرجانی ). اًفقاه . افهام . (دهار)...
-
متفاوت
لغتنامه دهخدا
متفاوت . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) از هم جدا و دور شونده . (آنندراج ). متمایز و متفرق و جدا. از هم متمایز و مختلف و از هم جدا و جداگانه . (ناظم الاطباء) : چه عالمیان در منازل و معارج و مراتب و مدارج متفاوت قدراند. (سندبادنامه ص 4).زیراک مقصود از سخن تفهی...
-
تفهم
لغتنامه دهخدا
تفهم . [ ت َ ف َهَْ هَُ ] (ع مص ) دریافتن به درنگ . (تاج المصادر بیهقی ). دریافتن . (زوزنی ) (دهار). اندک اندک دریافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ادراک . دریافت و بازیافت . (ناظم الاطباء) : که اگر در خواندن فروماند ...
-
حارثی
لغتنامه دهخدا
حارثی . [ رِ ] (اِخ ) محمودبن صاعدبن عبیداﷲ حارثی . مکنی به ابوالقاسم از فقهای حنفی مائه ٔ هفتم ، وفات بسال 606 هَ . ق . او راست : «تفهیم التحریر لنظم الجامع الکبیر» در فقه . نسخه ٔ خطی آن در کتابخانه ٔ خدیوی موجود است . (اعلام زرکلی ص 1014).