کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفقیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفقیه
لغتنامه دهخدا
تفقیه . [ ت َ ] (ع مص ) زیرک و فقیه گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). آموزانیدن و آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
تفقیح
لغتنامه دهخدا
تفقیح . [ ت َ ] (ع مص ) چشم باز کردن سگ بچه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).و فی الحدیث : «فقحنا و صأصأتم »؛ ای فتحنا عیوننا و انتم حرکتم عیونکم بدون ان تفتحوها و مراده انا ابصرنا الحق و لما تبصروه . || باز شدن گل . || ...
-
جستوجو در متن
-
افقاه
لغتنامه دهخدا
افقاه . [ اِ ] (ع مص )آموزانیدن و آگاه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). فهماندن و تعلیم دادن . تفقیه . (از اقرب الموارد). دریابانیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
بافی
لغتنامه دهخدا
بافی . (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن عیسی ، مکنی به ابومحمدبن الاسلمی ، معروف به ابن الاسلمیه . فقیه و ادیب و از اهل آندلس و از شهر الفرج معروف به وادی الحجاره بود، کتبی دارد، از آنجمله : تفقیه الطالبین ، والارشاد در اشربه و احکام آن . (از الاعلام زرکلی ج 4ص...