کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفسیر
لغتنامه دهخدا
تفسیر. [ ت َ ] (ع مص ) هویدا کردن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). آنچه که معنی را روشن کند. (مهذب الاسماء). ترجمه . (از المنجد). پیدا و آشکار کردن و بیان نمودن معنی سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پیدا کردن و واکردن خبر پوشیده و با لفظ کرد...
-
واژههای مشابه
-
حرف تفسیر
لغتنامه دهخدا
حرف تفسیر. [ ح َ ف ِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در دستور زبان عرب مانند «أی ». رجوع به «أی » وحرف به اصطلاح نحوی و به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
-
تفسیر کردن
لغتنامه دهخدا
تفسیر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آشکار و هویدا کردن سخن . ترجمه کردن . شرح کردن و بیان کردن سخنی از زبانی بزبانی دیگر و یا توضیح کردن سخنی غامض را بزبانی روشن و آشکار : ز سینه تا به لب آیین نیشتر دارم حدیث از جگر پاره میکنم تفسیر. خاقانی .کنم ت...
-
جستوجو در متن
-
تفاسیر
لغتنامه دهخدا
تفاسیر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تفسیر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تفسیر شود.
-
تفسیردان
لغتنامه دهخدا
تفسیردان . [ ت َ ] (نف مرکب ) کسی که علم تفسیر داند. عالم به علم تفسیر. مفسر : زیان میکند مرد تفسیردان که علم و ادب میفروشد به نان . (بوستان ).رجوع به تفسیر و ترکیب های آن شود.
-
لخمی
لغتنامه دهخدا
لخمی . [ ل َ ] (اِخ ) او راست تفسیر.
-
گفتاگوی
لغتنامه دهخدا
گفتاگوی . [ گ ُ ] (اِمص مرکب ) گفتگوی : و تخصیص داده اثم را بر گفتاگوی و خصومتی که ممکن باشد آنجا رود. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). چون گفتاگوی بسیار شد قرار دادند بر قرعه . (تفسیر ابوالفتوح ).
-
ابوالعالیة
لغتنامه دهخدا
ابوالعالیة. [ اَ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) او راوی تفسیر ابی بن کعب است و ابوجعفر رازی همان تفسیر را ازربیعبن انس و ربیع از ابوالعالیه روایت کرده است .
-
روشن
لغتنامه دهخدا
روشن . [ رَ ش ِ ] (اِخ ) یکی از مفسرین اوستاست که مکرراً نامش در تفسیر پهلوی (زند) یاد شده است . (یسنا تفسیر و تألیف پورداود حاشیه ٔ ص 159).
-
نوسپاس
لغتنامه دهخدا
نوسپاس . [ ن َ / نُو س ِ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (ناظم الاطباء) (تفسیر کمبریج چ متینی ). حق ناشناس . کفور. (تفسیر کمبریج ) : ان الانسان لکفور؛ هست آدمی نادان که خدای را نشناسد نوسپاس و ناخستون به آیت هائی که آن راهنمای است به توحید او. (تفسیر کمبریج چ ب...
-
روب
لغتنامه دهخدا
روب . (اِ) رُب ّ. رجوع به رُب ّ شود : عکرمه گفت : مَن ّ چیزی بود مانند روبی سطبر. (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
-
شناسان
لغتنامه دهخدا
شناسان . [ ش ِ ] (اِمص ) بیان و تفسیر و تعریف . || اشتهار. || اعلام . (ناظم الاطباء).
-
ابومخلد
لغتنامه دهخدا
ابومخلد. [ اَ م ُ خ َل ْ ل َ ] (اِخ ) او راست : تفسیر.