کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفریح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفریح
لغتنامه دهخدا
تفریح . [ ت َ ] (ع مص ) شاد کردن . (تاج المصادربیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (آنندراج ). شادمانه کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شادمان کردن . (از اقرب الموارد). || (اِ) فرح و خوشی و عیش و تماشاو تفرج و گشت و لهو و بازی . (ناظم الاطباء) : و بدان تنزه...
-
واژههای مشابه
-
تفریح کردن
لغتنامه دهخدا
تفریح کردن .[ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرگرم شدن . شادمانی کردن .
-
واژههای همآوا
-
تفریه
لغتنامه دهخدا
تفریه . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ زیرک آوردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهة الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره . و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد...
-
جستوجو در متن
-
گاردن پارتی
لغتنامه دهخدا
گاردن پارتی . [ دِ ] (انگلیسی ، اِ مرکب ) جشن عمومی . بساط تفریح که در پارکها و باغهای بزرگ بر پا دارند.
-
گردش رفتن
لغتنامه دهخدا
گردش رفتن . [ گ َ دِ رَ ت َ ] (مص مرکب ) به سیر و تنزه به صحرا شدن . بیرون شدن از مکان به باغ و بستان یا دیگر جا برای تفریح و تفرج .
-
گردش کردن
لغتنامه دهخدا
گردش کردن . [ گ َ دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفریح کردن . تفرج کردن . رجوع به گردش شود.
-
سیر و گشت
لغتنامه دهخدا
سیر و گشت . [ س َ / س ِ رُ گ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) گردش . تفرج : همیشه بسیر و گشت ؛ تحیتی است که سیرکننده و تفرج کننده را گویند. (یادداشت بخط مؤلف ). تفرج و تفریح .
-
قفص
لغتنامه دهخدا
قفص . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است مشهور میان بغداد و عکبرا نزدیک بغداد که مرکز تفریح و تفرج و نزهتگاه مردم است . شرابهای خوب و عالی و میکده های بسیار بدان منسوب است . شعرا در وصف آن شعرها و قصائد بسیاری سروده اند. (معجم البلدان ).
-
عباسه
لغتنامه دهخدا
عباسه . [ ع َب ْ با س َ ] (اِخ ) شهر کوچکی است و اولین اقامتگاه بریدان بود که از شام بمصر میرفتند. آن را درختان بلند خرما بوده . و در زمان ملک عادل بن ایوب شد. وی آن مکان را محل تفریح خود قرار داد. نزدیک آن مصید و شکارگاه زیادی است زیرا در پانزده فرس...
-
گردشگاه
لغتنامه دهخدا
گردشگاه . [گ َ دِ ] (اِ مرکب ) جای گردش . محل گردش : کجا پرگار گردش ساز گرددبه گردشگاه اول بازگردد. نظامی .فلک را کرده گردان بر سر خاک زمین را جای گردشگاه افلاک . نظامی .رجوع به گاه شود. || تماشاگاه . تفرج گاه . جائی که برای تفریح بدانجا شوند چون باغ...
-
فانتزی
لغتنامه دهخدا
فانتزی . [ ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) خیال . وهم . تصور. || هوی . هوس . بلهوسی . || میل . خواست . خواهش طبع. تفنن . (فرهنگ فرانسه ٔ نفیسی ). در تداول عامه ٔ روزنامه های امروز نوشته ای را گویند که پایبند اصول خاص یک سبک نباشد و نویسنده آن را برای تفنن و تفر...
-
مغتذا
لغتنامه دهخدا
مغتذا. [ م ُ ت َ ] (ع اِ) در بیت زیر به معنی غذا، و به مجاز مایه ٔ تفریح ، سبب خوشحالی ، سرگرمی ، موجب انبساط آمده است : لابه کردش ترک کز بهر خدالاغ می گو کان مرا شد مغتذا.مولوی (مثنوی چ خاور ص 377).