کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفرقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفرقت
لغتنامه دهخدا
تفرقت . [ ت َ رِ ق َ ] (ع مص ) تفرفة. تفرقه : هیچ صاحب حزم صافی عزم به تفرقت ارواح و تجزیت ابدال و اشباح راضی نشود. (سندبادنامه ص 324). رجوع به تفرقة و تفرقه شود.
-
واژههای همآوا
-
تفرقة
لغتنامه دهخدا
تفرقة. [ ت َ رِ ق َ ] (ع مص ) پراکنده کردن . (دهار) پراکنده شدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). پراکنده و جدا جدا کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جدایی . پراکندگی . (ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
استیآر
لغتنامه دهخدا
استیآر. [ اِ تی ] (ع مص ) استیئار.در پی یکدیگر دویدن در زمین سخت و کوه : اِسْتَوْاءَرَت ِ الابل ؛ ای تتابعت علی نفار. قال ابوزید هذا اذا تفرقت فصعدت الجبل و اذا کان نفارها فی السهل قیل اِسْتَاءْوَرَت ْ. قیل هذا کلام بنی عقیل . (منتهی الارب ).
-
تنسر
لغتنامه دهخدا
تنسر. [ ت َ ن َس ْ س ُ ] (ع مص ) گسسته شدن رسن . || پراکنده و منتشر گردیدن ریم زخم به شکستن . || پاره پاره فروریختن جامه و کاغذ. || متفرق و پراکنده گردیدن نعمت ، یقال : تنسرت النعمة عنه ؛ اذا تفرقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از...
-
جرذ
لغتنامه دهخدا
جرذ. [ ج ُ رَ ] (ع اِ) کلاکموش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نوعی موش یا موش نر بزرگ . (از متن اللغة). ج ، جُرذان . (متن اللغة) (ازمنتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یقال : تفرقت الجرذان بیته ؛ ای قل الطعام عنده و نقیضه اکثراﷲ جرذان بیته ؛ ای اکثر ف...
-
تبع
لغتنامه دهخدا
تبع. [ ت ُب ْ ب َ ] (اِخ ) نام وی حارث بن قیس بن صیفی بن سباء الاصغربن حمیربن سبا . خواندمیر در شرح احوال وی آرد: چون حمیربن سبا بعالم دیگر انتقال فرمود اختلاف در قبیله ٔ او پیدا شد و یکی از ایشان در مدینه ٔ سبا و دیگری در بلاد حضرموت پادشاه گشتند و ...
-
تفرقه
لغتنامه دهخدا
تفرقه . [ ت َ رِ ق َ / ق ِ ] (از ع ، اِمص ) تفرقة. تفرقت . جدایی . پراکندگی . پریشانی و اختلاف : با این همه مقادیر آسمانی و حوادث روزگار آنرا در معرض تفرقه آرد. (کلیله و دمنه ).ز صف تفرقه برخیز و بر صف صفا بگذرکه از رندان شاه آسا سپاه اندر سپاه اینک ...
-
حسان بن ثابت
لغتنامه دهخدا
حسان بن ثابت . [ حَس ْ سا ن ِ ن ِ ب ِ ] (اِخ ) ابن المنذربن حرام بن عمروبن زیدبن مناةبن عدی بن عمروبن مالک بن النجار الانصاری الخزرجی ثم النجاری . مادرش فُرَیعَة دختر خالدبن حبیش بن نوذان بن عبدودبن زیدبن ثعلبه بن الخزرج بن کعب بن ساعد خزرجیه است . و...