کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفجر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفجر
لغتنامه دهخدا
تفجر. [ ت َ ف َج ْ ج ُ ] (ع مص ) روشن شدن صبح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || روان شدن آب . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). روان گشتن آب . || جوانمردی نمودن . (منتهی الارب ) (آن...
-
جستوجو در متن
-
متفجر
لغتنامه دهخدا
متفجر. [ م ُ ت َ ف َج ْ ج ِ ] (ع ص ) آب روان و جاری . (ناظم الاطباء). آب روان گردنده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || صبح روشن . || جوانمرد و با سخاوت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفجر شود.