کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفته
لغتنامه دهخدا
تفته . [ ت َ ت َ ] (اِخ ) از مشاهیر شاعران فارسی گوی هند و منشی هرکوپال سکندرآبادی است . دیوان بزرگی دارد و از گلستان سعدی هم استقبال کرده است . این بیت از اوست :چند گویی که نشان نیست ز خونین کفنان مگر این لاله که بینی ز شهیدان تو نیست ؟(از قاموس الا...
-
تفته
لغتنامه دهخدا
تفته . [ ت َ ت َ / ت ِ] (ن مف ) گرم باشد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 488) (اوبهی ). بمعنی بسیار گرم شده باشد. (برهان ) (آنندراج ). سخت گرم شده . (شرفنامه ٔ منیری ) (غیاث اللغات ). بسیار گرم شده و تافته ... و گداخته شده . (ناظم الاطباء). اسم مفعول از تفت...
-
واژههای مشابه
-
دل تفته
لغتنامه دهخدا
دل تفته . [ دِ ت َ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) تفته دل . که دلش بتابد. داغ دل . دلسوخته . دل گداخته : تشنه ٔ دل تفته ام از دجله آریدم شراب دردمند زارم از بغداد سازیدم دوا.خاقانی .
-
تفته جگر
لغتنامه دهخدا
تفته جگر. [ ت َ ت َ / ت ِ ج ِ گ َ ] (ص مرکب ) کنایه از عاشق باشد. (برهان ). عاشق مهجور. (انجمن آرا). عاشق .(ناظم الاطباء). || جگرسوخته : قرصه ٔ شمس شود قرصه ٔ ریوند ز لطف بهر تفته جگران کآفت گرما بینند. خاقانی .|| کسی را گویند که علت دق داشته باشد. (...
-
تفته دل
لغتنامه دهخدا
تفته دل . [ ت َ ت َ / ت ِ دِ ] (ص مرکب ) تنگدل و غمناک و دل فگار. (ناظم الاطباء) : از اشک گرم تفته دلان در سواد خاک طوفان آب آتش زای اندر آمده . خاقانی . || که دل سوخته و پرالتهاب دارد. که درون سوزان و پرآتش دارد : روشن درون تفته دل گرم ژاژخای آتش نه...
-
واژههای همآوا
-
تفطح
لغتنامه دهخدا
تفطح . [ ت َ ف َطْ طُ ] (ع مص ) پهن شدن و واگشوده گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تفتح
لغتنامه دهخدا
تفتح . [ ت َ ف َت ْ ت ُ ] (ع مص ) گشاده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). گشاده گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مطاوع تفتیح ابواب ،یقال : فتح الابواب فتفتحت . (از اقرب الموارد). || شکفتن گل . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || بلند ک...
-
جستوجو در متن
-
ناتفته
لغتنامه دهخدا
ناتفته . [ ت َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که تفته نیست . مقابل تفته . رجوع به تفته شود.
-
آهن تاب
لغتنامه دهخدا
آهن تاب .[ هََ ] (ن مف مرکب ) که با آهن تفته گرم شده باشد.- آب آهن تاب ؛ آبی که آهن تفته در آن افکنند یا فروبرند و در طب بکار است .
-
اهناق
لغتنامه دهخدا
اهناق . [ اِ ] (ع مص )تفته و بی آرام کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
ملتعج
لغتنامه دهخدا
ملتعج . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) تفته و بی آرام از اندوه و غم . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بی آرام از اندوه و غم و تفته شده . (ناظم الاطباء). و رجوع به التعاج شود.
-
آب آهن تاب
لغتنامه دهخدا
آب آهن تاب . [ ب ِ هََ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آبی که آهن تفته در آن فروبرده باشند و در طب بکار است .