کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکز بخش تفت در شهرستان یزد است . این قصبه در دامنه ای که ارتفاع آن از سطح دریا در حدود 1200 گز است قرار دارد. آب آنجا از قنات و شغل مردم زراعت و گله داری است و در حدود 7100 تن سکنه دارد. در این قصبه بخشداری و شهرداری و آم...
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ] (اِخ ) نام موضعی است از مضافات یزد. (فرهنگ جهانگیری ) (از غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (از آنندراج ) (برهان ). از کمال صفای هوا جامع گرمسیر و سردسیر باشد. (برهان ). در آنجا نمد نیکو مالند و تفتی مشهور است . (انجمن آرا). مولد علامه ٔ تفتازا...
-
تفت
لغتنامه دهخدا
تفت . [ ت َ ](اِ، ق ) گرم . (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرا) (آنندراج ). گرم و گرمی و حرارت باشد. (برهان ) (از ناظم الاطباء). در اوستا تفته (گرم شده ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). گرم و سوخته . (غیاث اللغات ). سوختن و سوزش . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آ...
-
واژههای مشابه
-
تفت دادن
لغتنامه دهخدا
تفت دادن . [ ت َ دَ ] (ع مص ) کمی در تابه برشته کردن . کمی سرخ کردن . بی روغن و آبی حرارت دادن به چیزی ، در ظرفی برآتش نهاده . در آشپزی بودادن چنانکه آرد حلوا را در تابه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
بیخ تفت یزدی
لغتنامه دهخدا
بیخ تفت یزدی . [ خ ِ ت َ ت ِ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) شوکران . (یادداشت بخط مؤلف ). بفارسی اصل الشوکران . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
واژههای همآوا
-
تفة
لغتنامه دهخدا
تفة. [ ت ُ ف َ / ت ُف ْ ف َ ] (ع ص ، اِ) زن خوار و ذلیل . (منتهی الارب ). || سیاه گوش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). جانورکی چون بچه سگ یا موش . (ازاقرب الموارد). عناق الارض . غنجل . قراقلاغ . تمیله . قره قولاق . برید. فرانق . قره قو...
-
جستوجو در متن
-
پیشکوه
لغتنامه دهخدا
پیشکوه . (اِخ ) دهستان پیشکوه شامل تمام بخش تفت شهرستان یزد است . رجوع به تفت شود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10).
-
تفنو
لغتنامه دهخدا
تفنو. [ ت َ ] (اِ) مشتق از تپ . تب . تفت . رجوع به تپ و تپ و تفت و فرهنگ ایران باستان ص 90 شود.
-
حسن آباد
لغتنامه دهخدا
حسن آباد. [ ح َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزددر 41هزارگزی جنوب باختر تفت متصل به راه ابرقو به تفت و به یزد. کوهستانی و معتدل است . 306 تن سکنه ٔ فارسی زبان دارد. آب آن از قنات و محصول آن غلات است . راه ماشین رو دارد. (از ف...
-
چم
لغتنامه دهخدا
چم . [چ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان پیشکوه بخش تفت شهرستان یزد که در 8 هزارگزی شمال تفت و 4 هزارگزی باختر راه تفت به یزد واقع است . جلگه و معتدل است و 218 تن سکنه دارد. آبش از قنات . محصولش غلات . شغل اهالی زراعت وراهش فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایر...
-
میل سرخ
لغتنامه دهخدا
میل سرخ .(اِخ ) نام کوهی است در حوالی تفت یزد. (آنندراج ).
-
خلوت باصفا
لغتنامه دهخدا
خلوت باصفا. [ خ َل ْ وَ ت ِ ص َ ] (اِخ ) نام جایی است در حوالی تفت یزد. (آنندراج ) : تا خلوت باصفا نبینی در تفت روی و جا نبینی نقشی که بمدعا نشسته در خلوت باصفا نشسته .تأثیر (از آنندراج ).