کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفأل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفأل
لغتنامه دهخدا
تفأل . [ ت َ ف َءْ ءُ ] (ع مص ) اختر نیک گرفتن . (زوزنی ). فال گرفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فال نیک زدن ، خلاف تطیر. (از اقرب الموارد). فال و شگون و فال نیک . (ناظم الاطباء): تفألوا بالخیر تجدوه ؛ فال نیکو زنید تا نیکیتان پیش آید. (از امث...
-
واژههای مشابه
-
تفال
لغتنامه دهخدا
تفال . [ ت ُ ](ع اِ) تُفل . (اقرب الموارد). خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تفأل زدن
لغتنامه دهخدا
تفأل زدن . [ ت َ ف َءْ ءُ زَ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . (ناظم الاطباء). شگون خوب زدن . فال نیک زدن .
-
جستوجو در متن
-
لب جستن
لغتنامه دهخدا
لب جستن . [ ل َ ج َ ت َ ] (مص مرکب ) علامت تفأل و شگون چون جهیدن چشم و جز آن . (از مجموعه ٔ مترادفات ص 229).
-
خوش شگون کردن
لغتنامه دهخدا
خوش شگون کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تفأل به خیر زدن . فال نیک زدن .
-
خوش شگونی
لغتنامه دهخدا
خوش شگونی . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ ] (حامص مرکب ) مبارکی . میمنت . تفأل بخیر. مقابل بدشگونی .
-
دیرویه
لغتنامه دهخدا
دیرویه . [ ی َ ] (اِ) نامی از نامهای ایرانی (و گمان میکنم بقصد تفأل به طول عمر می نهاده اند). (یادداشت مؤلف ): دیرویةبن سنجت الدینوری . (یادداشت مؤلف ).
-
متفأل
لغتنامه دهخدا
متفأل . [ م ُ ت َ ءِ ] (ع ص ) کسی که بنام او فال میگیرند و تفأل میزنند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
تفل
لغتنامه دهخدا
تفل . [ ت ُ ] (ع اِ) خدو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تُفال ، بصاق . (اقرب الموارد). || کفک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
خجسته دم
لغتنامه دهخدا
خجسته دم . [ خ ُ ج َ ت َ /ت ِ دَ ] (ص مرکب ) مبارک نفس . خوش نفس . آنکه دم خوب داشته باشد. آنکه دم مبارک دارد. آنکه خوش تفال است .
-
نیک فالی
لغتنامه دهخدا
نیک فالی . (حامص مرکب ) میمنت . خوش اغوری . یمن . (یادداشت مؤلف ). || تفأل . فال نیک زدن : می خواند ز روی نیک فالی هر لحظه قصیده ٔ وصالی .نظامی .
-
فالگوش
لغتنامه دهخدا
فالگوش . (اِ مرکب ) عملی که زنان در شب چهارشنبه سوری کنند، و آن ایستادن بر سر چهارراه ها و تفأل و تطیر به گفتار عابرین باشد. (یادداشت بخط مؤلف ). به آواز مردم گوش گذاشته از سخن آنها فال گرفتن . (آنندراج ). رجوع به فال و فال کلند شود.
-
اختر افکندن
لغتنامه دهخدا
اختر افکندن . [ اَ ت َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فال گرفتن . تفأل : به ایرانیان گفت کامشب به می یکی اختری افکنم نیک پی .فردوسی .و رجوع به اختر... شود.