کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تفاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تفاله
لغتنامه دهخدا
تفاله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) از تف ، آب دهان و آله ، ادات نسبت . لفاظه . ثفل . کنجاره ٔ هر چیزی . بقیه ٔ میوه و امثال آن که آب آن را به کوفتن یا فشردن یا مکیدن و خاییدن گرفته باشند.جزء بیکاره و بیفایده از هر چیزی . (ناظم الاطباء).- تفاله ٔ آه...
-
جستوجو در متن
-
کغاله
لغتنامه دهخدا
کغاله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) تفاله و بزوری که روغن آنها را گرفته باشند. (ناظم الاطباء).
-
تنوة
لغتنامه دهخدا
تنوة. [ ] (ع اِ) تفاله ٔ قهوه . (دزی ج 1 ص 153).
-
محاباة
لغتنامه دهخدا
محاباة. [ م ُ ] (ع اِ) پوست و تفاله ٔ تمر هندی : محاباة الحتی . (ناظم الاطباء).
-
کزب
لغتنامه دهخدا
کزب . [ ک ُ ] (ع اِ) کنجاره ٔ روغن . (منتهی الارب ). کنجاره ٔ روغن و تفاله ٔ میوه ها که عصیر آنها را گرفته باشند. (ناظم الاطباء). کسب و آن تفاله ٔ روغن است . (از اقرب الموارد). رجوع به کسب شود. || درختی است . (منتهی الارب ). یک نوع درخت صلب . (ناظم ا...
-
گنجاله
لغتنامه دهخدا
گنجاله . [گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) در تکلم مردم قزوین ، تفاله ٔ کرچک که بعد از گرفتن روغن باقی ماند. (فرهنگ نظام ). این کلمه در برخی دیگر از شهرهای ایران به کار می رود.
-
لفاظة
لغتنامه دهخدا
لفاظة. [ ل ُ ظَ] (ع اِ) آنچه از دهان بیرون اندازند. || سخن از دهان بیرون افتاده . لفظ. || پس مانده از هر چیزی . (منتهی الارب ). تفاله . ثفل . کنجاره .
-
آله
لغتنامه دهخدا
آله . [ ل َ / ل ِ ] (پسوند) َاله . در ترشاله ، تفاله ، چاله ، چغاله ، درغاله ، دنباله ، سکاله ، کشاله ، کلاله ، کنغاله ، کنگاله ، گاله و مچاله مانند آل (َال ) علامت نسبت و گاهی ادات تشبیه است . رجوع به آل شود.
-
برندی
لغتنامه دهخدا
برندی . [ بْرَ / ب ِ رَ ] (انگلیسی ، اِ) نوعی مشروب الکلی . (یادداشت دهخدا). مشروب الکلی قوی که از تقطیر شراب یا تفاله ٔ انگور ساخته میشود و بهترین نوع آن کنیاک است . (از دایرة المعارف فارسی ).
-
ثفل
لغتنامه دهخدا
ثفل . [ ث ُ ] (ع اِ) (شاید معرب از تفاله ٔ فارسی ) تفاله . کنجاره . || لفاظة. || دردی . ته نشین آب و دواء و جز آن . ثافل . تیرگی شیر و روغن . درشت پس افتاده ٔ از چیزی فشرده . ثجیر. جرم : گر هوا و نار را سفلی کندتیرگی و دردی و ثفلی کند. مولوی .|| دانه...
-
کزبه
لغتنامه دهخدا
کزبه . [ ک َ ب َ / ب ِ ] (اِ) کزب . کنجاره است که نخاله و ثفل مغزهای روغن گرفته باشد. (برهان ) (آنندراج ). کنجاله و تفاله . (ناظم الاطباء). به فارسی عصاره ٔ ادهان است و نزد بعضی مختص است به عصاره ٔ روغن بادام و کنجد. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به کز...
-
تپاله
لغتنامه دهخدا
تپاله . [ ت َ ل َ / ل ِ] (اِ) سرگین و فضله ٔ گاو. (فرهنگ نظام ). سرگین گاو. (ناظم الاطباء). افکنده ٔ گاو. مدفوع گاو. آنگاه که بسرشند و خشک کنند باندازه های معلوم سوختن را. || تفاله و ثفل کنجد و جز آن . (ناظم الاطباء).
-
قطلب
لغتنامه دهخدا
قطلب . [ ق َ ل َ ] (ع اِ) درختی است که در کوههای شام بسیار میروید. برگهائی باریک و نرم و سخت سرخ دارد و دانه های آن چون انگور سبز است و هرگاه برسد چون یاقوت سرخ بود و بوی آن خوش است و طعم آن شیرین و هرگاه جویده شود تفاله ٔ آن چون کاه گردد. یکی ِ آن ق...
-
بخجد
لغتنامه دهخدا
بخجد. [ ب َ ج َ ] (اِ) ریم آهن را گویند. (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). تفاله ٔ آهن که در عربی خبث الحدید گویند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ورق 156) (فرهنگ ضیا). ریماهن . ریم و کثافت از هرچیزی بخصوص ریم آهن . (ناظم الاطباء).