کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغلیظ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغلیظ
لغتنامه دهخدا
تغلیظ. [ ت َ ] (ع مص ) درشت کردن . (زوزنی ). ستبر کردن . (دهار). درشت کردن بر کسی چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (صراح ). ستبر کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). || تأکید و تقویت و تشدید و تأکید سوگند: غلظ علیه فی الیمین ؛ شدد و اک...
-
واژههای همآوا
-
تقلیز
لغتنامه دهخدا
تقلیز. [ ت َ ] (ع مص ) سپوختن ملخ دم را بر زمین تا بیضه دهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). دم بر زمین فروکردن ملخ . (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
غلیظ کردن
لغتنامه دهخدا
غلیظ کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تغلیظ. درشت و سخت و ستبر کردن . رجوع به غلیظ شود.
-
مرقق
لغتنامه دهخدا
مرقق . [ م ُ رَق ْ ق ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترقیق . رجوع به ترقیق شود. || آنچه به خلاف منضج باشد در تغلیظ. (مخزن الادویه ). رقیق کننده ٔ اخلاط.
-
سمهجة
لغتنامه دهخدا
سمهجة. [ س َ هََ ج َ ] (ع مص ) رها کردن . || شتابی نمودن . || سخت تافتن . || شدت و تغلیظ نمودن در سوگند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || روایی دادن در هم را. || دروغ کردن سخن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
ارقاق
لغتنامه دهخدا
ارقاق . [ اِ ] (ع مص ) رقیق کردن .تُنُک گردانیدن . (منتهی الأرب ). تُنُک کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مقابل تغلیظ. || بنده کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الأرب ). رِق ّ کردن . بنده گردانیدن . به بندگی گرفتن . || نیکو کردن سخن را. (منتخب اللغات ...
-
ترقیق
لغتنامه دهخدا
ترقیق . [ ت َ ] (ع مص ) تُنُک کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). تنک گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضد تغلیظ. (اقرب الموارد) (المنجد). || نیکو کردن سخن را. (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار) (منتهی الارب ) (آنندراج )...
-
درشت کردن
لغتنامه دهخدا
درشت کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب )زبر کردن . خشن کردن . تخشین . (تاج المصادر بیهقی ) : اًثفان ؛ درشت کردن ِ کار دست را. (تاج المصادر بیهقی ). || کلان کردن . حجیم کردن . سطبرکردن . تغلیظ. (المصادر زوزنی ). || سخت کردن . اًعناف . تعنیف . || ناهموا...
-
انضاج
لغتنامه دهخدا
انضاج . [ اِ ] (ع مص ) پختن گوشت و جز آن را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پختن گوشت و میوه را.(از اقرب الموارد). بپزانیدن و بریان کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). || رسانیدن میوه را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رسیده کردن میوه (غیاث ا...
-
قابض
لغتنامه دهخدا
قابض . [ ب ِ ] (ع ص ) میراننده . || گیرنده . (ناظم الاطباء). به پنجه گیرنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در مشت گیرنده . (ناظم الاطباء). || درآورنده . بیرون کشنده . قابض روح : قابل انوار عدل ، قابض ارواح مال فتنه ٔ آخر زمان ، از کف او مصطلم . خاق...
-
درشتی کردن
لغتنامه دهخدا
درشتی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تندی کردن . مفالطت کردن . پرخاش کردن . تشدد کردن . بسختی و تندی رفتار کردن . (ناظم الاطباء). سختی کردن . خشونت کردن . سخت گرفتن . سختگیری کردن . تَبکیت . تَغلیظ. تَقریع. (منتهی الارب ). عُنف . (دهار). غلظة. (ت...
-
زرداب
لغتنامه دهخدا
زرداب . [ زَ ] (اِ مرکب ) نام خلطی است که به عربی صفرا گویند.(برهان ) (آنندراج ). آب زردرنگ و خلط و صفرا. (ناظم الاطباء). (از: زرد + آب ، آب زردرنگ ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مایعی لزج ، کشدار، قلیایی ، تلخ ، مهوع و زردرنگ (علت وجه تسمیه ) که بوسیله...
-
درشت
لغتنامه دهخدا
درشت . [دُ رُ ] (ص ) زبر. زمخت . خشن . مقابل نرم و لین . اخرش . (تاج المصادر بیهقی ). اخشب . اِرْزَب ّ. (منتهی الارب ). اقض . (تاج المصادر بیهقی ). اقود. اکتل . (منتهی الارب ). ثقنة. (دهار). جادس .جاسی ٔ. جحنش . جرعب . جشیب . جلحمد. جِلَّوذ. خَشِب . ...