کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغلب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ غ َل ْ ل ُ ] (ع مص ) به چیرگی تمام دست یافتن به چیزی : تغلب علیه ؛ ای استولی علیه قهراً. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به قهر استیلا یافتن بر بلادی . (از اقرب الموارد). غلبه کردن و چیره شدن . (غیاث اللغات ). زیردستی و چیرگی و...
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) ابن وائل بن قاسط. (از منتهی الارب ). و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 162 و الحلل السندسیه ج 1 ص 294 و المعرب جوالیقی ص 124 شود.
-
تغلب
لغتنامه دهخدا
تغلب . [ ت َ ل ِ ] (اِخ ) احمد مکنی به ابوالعباس از اعاظم علما و پرهیزکاران و امام کوفه بود. در سال 290هَ . ق . در بغداد درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
واژههای مشابه
-
اعشی تغلب
لغتنامه دهخدا
اعشی تغلب .[ اَ شا ت َ ل ِ ] (اِخ ) شاعر معروف عرب در عصر اموی موسوم به ربیعةبن یحیی بن معاویة. بیت زیر از اوست :اذا حلت معاویةبن عمروعلی الاطواء خنقت الکلابا. (از عیون الاخبار ج 3 ص 263).و رجوع به اعشی ربیعةبن یحیی ... شود.
-
ابان بن تغلب
لغتنامه دهخدا
ابان بن تغلب . [ اَ ن ِ ن ِ ت َ ل ِ ] (اِخ ) از فقها و رجال حدیث و او شیعی و صدوق بوده و نسبت به شیخین اطاله ٔ لسان نکرده تنها برجحان امیرالمؤمنین علیه السلام بر آن دو قائل بوده . او راست : کتاب معانی القرآن و کتاب القرأات .
-
واژههای همآوا
-
تقلب
لغتنامه دهخدا
تقلب . [ ت َ ق َل ْ ل ُ ] (ع مص ) دست انداختن در امور بخواست خود. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تصرف در کارها بخواهش خود. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || برگشتن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگردیدن . (زوزنی )...
-
جستوجو در متن
-
غلباء
لغتنامه دهخدا
غلباء. [ غ َ ] (اِخ ) نام پدر قبیله ٔ تغلب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). صاحب تاج العروس آرد: غلباء نام پدرقبیله ای است معروف به تغلب ، شاعر گوید : و اورثنی بنوالغلباء مجداًحدیثاً بعدمجدهم القدیم .و شاید بنی غلباءقبیله ٔ دیگری جز تغلب باشد. در مصباح آ...
-
دیل
لغتنامه دهخدا
دیل . (اِخ ) حیی است از تغلب . (از تاج العروس ).
-
ابومحجن
لغتنامه دهخدا
ابومحجن . [ اَ م ِ ج َ ] (اِخ ) توبةبن نمربن حرملةبن تغلب بن ربیعة الحضرمی البسّی . تابعی است و از لیث و جز او روایت کند و عم ّ وی حرث بن حرملةبن تغلب از علی علیه السلام و از اورجأبن حیوة و عباس بن عتبةبن کلیب بن تغلب روایت کنند. و ابومحجن از بس ّ ب...
-
تغلبی
لغتنامه دهخدا
تغلبی . [ ت َ ل َ / ل ِ ی ی ] (ص نسبی ) نسبت به قبیله ٔ تغلب . (منتهی الارب ). منسوب به قبیله ٔتغلب . (ناظم الاطباء). تَغلَبی جهت استیحاش از دو کسره با یای نسبت و گاهی بکسر هم آید. (منتهی الارب ). منسوب است به تغلب که قبیله ٔ معروفی است . (سمعانی ).
-
صنبل
لغتنامه دهخدا
صنبل . [صِم ْ ب ِ ] (اِخ ) نام مردی از تغلب . (منتهی الارب ).
-
قبیبات
لغتنامه دهخدا
قبیبات . [ ق ُب َ ] (اِخ ) آبی است مر بنی تغلب را. (منتهی الارب ).