کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
تغفیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
تغفیل
لغتنامه دهخدا
تغفیل . [ ت َ ] (ع مص ) به غفلت منسوب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بی خبر خواندن و غافل شمردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به غفلت نسبت کردن . (آنندراج ). غافل نامیدن کسی را. (از ذیل اقرب الموارد). || احمق گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گول گرد...
-
واژههای همآوا
-
تقفیل
لغتنامه دهخدا
تقفیل . [ ت َ ] (ع مص ) خشک شدن پوست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || قفل کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). قفل نمودن در را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || نگه داشتن چیزی . || فراهم ...
-
جستوجو در متن
-
غافل خواندن
لغتنامه دهخدا
غافل خواندن .[ ف ِ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) غافل شمردن . تغفیل .
-
غافل شمردن
لغتنامه دهخدا
غافل شمردن . [ ف ِ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) تغفیل . (منتهی الارب ). غافل خواندن .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن ولیدبن محمد، معروف بولاد. او از خاندان علم است و یاقوت ذکر و ترجمه ٔ پدر و جد ولاد را در معجم آورده است . و کنیت او ابوالعباس است و چنانکه زبیدی در کتاب خود گوید وفات اوبه سال 302 هَ .ق . بوده است . و گوید: او در نح...
-
احمق
لغتنامه دهخدا
احمق . [ اَ م َ ] (ع ص ) گول (مرد). کالیو. کالیوه . نادان . (مهذب الاسماء). بی عقل . غتفره . گاودل . گاوریش . کانا. دنگ . نابخرد. غراچه . لاده . کمله . ابله . (زوزنی ). دند. سفیه . بیهوش . خویله . (صحاح الفرس ). کم خرد. گزَر. مُدمَّغ. دبنگ . ببّه . (...
-
پوشیدن
لغتنامه دهخدا
پوشیدن . [ دَ ] (مص ) در بر کردن . بتن کردن . در تن کردن . پوشیدن جامه ای را. ملبس شدن . در پوشیدن . بر تن کردن . بر تن راست کردن . لبس . تلبس . مکتسی شدن . اکتساء. (منتهی الارب ). رخت پوشیدن . لتب . (تاج المصادر بیهقی ). التتاب . (منتهی الارب ) : آن...